P9:
P9:
ویو ا/ت :
+ از اتاق اومدم بیرون و هنوزم سرخ بودم و رفتم توی اتاقم و همش داشتم به اون لحظه فکر میکردم
رفتم یکم جلوی آیینه به خودم نگاه کردم
+ ا/ت تو نباید عاشق بشی فهمیدی نباید عاشق همچین آدمی بشی اون هر شب با یه دختر میخوابه پس بیخیالش ( شات اپ دختره ...)
+ هوووف برم یکم بخوابم
* شب ساعت ۸ :
ویو ا/ت :
از خواب بیدارم شدم ورفتم پایین تا شامو حاضر کنم
_ : خوابیده بودی ؟
+ : هیییییین ( ترسید ) ارباب چرا یهویی میاین ترسیدم
_ : جواب سوالمو بده
+ بله خسته بودم خوابیدم
_ با اجازه کی ؟
+ برای خوابیدنم باید اجازه بگیرم ؟؟؟
_ : آره
+ هوووووف اربا........
+ یهو دیدم فقط ۱ سانت باهام فاصله داره
_ : میدونی از غر غر خوشم نمیاد پس حرف دیگه ای نشنوم من میرم بیرون شب میام اومدم میز چیده باشه
+ چشم
_ اینم یادت باشه که اگه غذای خوب نباشه بدجور تنبیهی
+ چ..چشم
+ : بعد اینکه ارباب این حرفو زد رفت توی اتاقش و شیک کردو اومد پایین خیلی جذاب شده بود همش داشتم نگاش میکردم
که یهو گفت :
_ : ب چی دید میزنی
+ ب.بب..بخشید حواسم نبود
_ من میرم خدافظ
+ خدانگهدار
+ بعد اینکه رفت داشتم هویج رو خورد میکردم که یه دختره اومد ( علامت دختره & )
& : اینجا چه غلطی میکنی
+ اممم ارباب گفتن شام حاضر کنم براشون
& لازمنکرده که توی هرزه بخوای برای عشق من غذا درست کنی
+ درست صحبت کن وقتی دارم باهات با آرامش حرف میزنم
& اگه درست صحبت نکنم چه گوهی میخوای بخوری
+ برو گمشو بابا ( بعدش رفتم توی اتاق )
ویو دختره :
از اون دختره که اسمش ا/ت خیلی بدم میاد چون برده شخصی ارباب شده برای اینکه اونو از چشم ارباب بندازم باید یه کاری بکنم
سریع رفتم فلفل و برداشتم و همشو ریختم توی غذای ارباب چون ارباب به فلفل حساسیت داره یکمم شورش میکنم تا قشنگ دختره رو بکشه
* ویو شب ساعت ۱۱
ویو تهیونگ :
کارم تموم شده بود خیلی گرسنم بود سریع ماشین لامبورگینیمو روشن کردم و سوارش شدم و حرکت کردم به سمت عمارت
* رسیدم عمارت
ویو ا/ت :
صدای ماشین رو شنیدم و رفتم سمت در و درو بازش کردم
+ سلام ارباب خوشمدین
_ ممنون شام حاضره ؟
+ بله بفرمایین بشینین
+ تهیونگ رفت اتاقشو و لباساشو عوض کرد و اومد نشست
+ : بفرمایید نوش جان
_ میتونی بری
+ داشتم میرفتم که با صدای عربده به خودم لرزیدم
لااااااایک کنننننن بیببببب🫂🕸🌚
ویو ا/ت :
+ از اتاق اومدم بیرون و هنوزم سرخ بودم و رفتم توی اتاقم و همش داشتم به اون لحظه فکر میکردم
رفتم یکم جلوی آیینه به خودم نگاه کردم
+ ا/ت تو نباید عاشق بشی فهمیدی نباید عاشق همچین آدمی بشی اون هر شب با یه دختر میخوابه پس بیخیالش ( شات اپ دختره ...)
+ هوووف برم یکم بخوابم
* شب ساعت ۸ :
ویو ا/ت :
از خواب بیدارم شدم ورفتم پایین تا شامو حاضر کنم
_ : خوابیده بودی ؟
+ : هیییییین ( ترسید ) ارباب چرا یهویی میاین ترسیدم
_ : جواب سوالمو بده
+ بله خسته بودم خوابیدم
_ با اجازه کی ؟
+ برای خوابیدنم باید اجازه بگیرم ؟؟؟
_ : آره
+ هوووووف اربا........
+ یهو دیدم فقط ۱ سانت باهام فاصله داره
_ : میدونی از غر غر خوشم نمیاد پس حرف دیگه ای نشنوم من میرم بیرون شب میام اومدم میز چیده باشه
+ چشم
_ اینم یادت باشه که اگه غذای خوب نباشه بدجور تنبیهی
+ چ..چشم
+ : بعد اینکه ارباب این حرفو زد رفت توی اتاقش و شیک کردو اومد پایین خیلی جذاب شده بود همش داشتم نگاش میکردم
که یهو گفت :
_ : ب چی دید میزنی
+ ب.بب..بخشید حواسم نبود
_ من میرم خدافظ
+ خدانگهدار
+ بعد اینکه رفت داشتم هویج رو خورد میکردم که یه دختره اومد ( علامت دختره & )
& : اینجا چه غلطی میکنی
+ اممم ارباب گفتن شام حاضر کنم براشون
& لازمنکرده که توی هرزه بخوای برای عشق من غذا درست کنی
+ درست صحبت کن وقتی دارم باهات با آرامش حرف میزنم
& اگه درست صحبت نکنم چه گوهی میخوای بخوری
+ برو گمشو بابا ( بعدش رفتم توی اتاق )
ویو دختره :
از اون دختره که اسمش ا/ت خیلی بدم میاد چون برده شخصی ارباب شده برای اینکه اونو از چشم ارباب بندازم باید یه کاری بکنم
سریع رفتم فلفل و برداشتم و همشو ریختم توی غذای ارباب چون ارباب به فلفل حساسیت داره یکمم شورش میکنم تا قشنگ دختره رو بکشه
* ویو شب ساعت ۱۱
ویو تهیونگ :
کارم تموم شده بود خیلی گرسنم بود سریع ماشین لامبورگینیمو روشن کردم و سوارش شدم و حرکت کردم به سمت عمارت
* رسیدم عمارت
ویو ا/ت :
صدای ماشین رو شنیدم و رفتم سمت در و درو بازش کردم
+ سلام ارباب خوشمدین
_ ممنون شام حاضره ؟
+ بله بفرمایین بشینین
+ تهیونگ رفت اتاقشو و لباساشو عوض کرد و اومد نشست
+ : بفرمایید نوش جان
_ میتونی بری
+ داشتم میرفتم که با صدای عربده به خودم لرزیدم
لااااااایک کنننننن بیببببب🫂🕸🌚
۱۴.۷k
۰۶ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.