< مغرور فداکار >
< مغرور فداکار >
(پارت ۱۳)
ویو ها ایل**
هوفف این پسره پر رو... رفتم خونه اماده شدم .... دیدم بهم زنگ زد گفت جلو دره.. سریع رفتم پایین سوار شدم.
-سلام
(+....(حالت سرد)
-چیزی شده؟
(+.... (هیچی نمیگه)
-اهای
(+بامن درست حرف بزن
-خو چرا اینطور شدی
(+زود دختر خاله نشو ب ت ربطی نداره
-.....
(+اول میریم مرکز خرید بزرگ شهر و بعد میبرمت ارایشگاه خودمم باید برم لباس بخرم
-میخوای باهات بیام
(+چرا باید بیای با من لباس انتخاب کنی؟
-هیچی همینطوری نظر بدم
(+لازم نکرده
.... کسی هیچی نگفت رفتیم رسیدیم ب ی سیتی سنتر خیلی خیلی بزرگ بود... ب ی فروشگاه لباس خیلی خوشگل رفتیم واووو تا حالا روحمم اینجا نیومده چ برسه ب خودم..
(+بیا اینجا دور نشو
-باشه
(+سلام واسه ی قرار اشنایی میخوام امادش کنین
(فروشنده °)
°چشم قربان از این طرف
..... کلی لباس پرو کردم هیچکدوم ب سلیقه اش نیومد من قراره بپوشم اون قراره انتخاب کنه 🌚...
-این یکی خوشگله
(+ازتو نظر نخواستم
-.....
چند تا دیگ پوشیدم
(+این خوبه... لطفا ارایششو درست کنین من برمیگردم
°بله قربان. ازاین طرف خانم
-بله..
ویو کوک**
هوففف تو هر لباسی خوشگل بود عصبیم میکرد...رفتم واسه خودم لباس گرفتم برگشتم یهو اومد بیرون ... چشام داشت از حدقه درمیومد چطور ی دختر عادی ک فقط معلمه انقد خوشگله... ن خیر خیلی هم زشته فقط با ارایش خوشگله مث همه...
(+تموم شد؟ بیا بریم
-اره تموم..
حساب کرد و راه افتادیم .. رفتیم عمارت باباش... خیلی زیبا بود و بزرگتر از قبلی.. وای یادم رفت اون اقای جئون بزرگه خیلی خطرناکه نباید حرف اشتباهی بزنم...
(+بیا تو
-باش... چقد خوشگل رنگی تر از عمارت کوک بود..
(+سلام بابا
سرمو برگردوندم
-سلام(ادای احترام)
&اوه کوک سلیقه خوبی داری درست مثل من.. سلام خانم زیبا.. بفرمایید تو
-مرسی لطفتتون رو میرسونه
(+بریم....
رفتیم داخل بابای کوک با فاصله میومد.
(+یادت باشه هماهنگ کردیم چی بگی و عاشقانه رفتار کن اما ب من نچسب
-(چ انتظاری داره اخه چطور نچسبم ولی عاشقانه باشه) باش
&بشینین.. اجوما پذیرایی کن(=)
=چشم قربان..
(+سلام اجوما حالت خوبه خیلی سنت رفته بالا هنوز از این کارا میکنی
=اشکال نداره پسرم من راحتم و اینطوری زندگیم بهتره
(+بابا هنوز ازش کار میکشی
&ب نظرت اجوما گوش میکنه؟
=راحت باشین... ب فکر من نباش پسرم.. دعا میکنم خوشبخت شی
(+ممنون
-(واو فک کنم یکم مهربون باشه ولی حداقل با خانوادش ن با کسی مثل من )
...........
چند ساعتی گذشت و یکم حرف زدیم دیگه میخواستیم بریم ک
&باید ی جشنی بگیریم واسه معرفیش
(+لازمه؟
&خودت میدونی نه؟
(+باشه بابا
&عروسم خوب بدرخش
-چشم
خداحافظی کردیم اومدیم بیرون... یهو کوک..
#سناریو #جین #شوگا #جیمین #نامجون #وی #کوک #جیهوپ #بی_تی_اس#ارمی #کیپاپ #کیپاپر #کره #رمان
(پارت ۱۳)
ویو ها ایل**
هوفف این پسره پر رو... رفتم خونه اماده شدم .... دیدم بهم زنگ زد گفت جلو دره.. سریع رفتم پایین سوار شدم.
-سلام
(+....(حالت سرد)
-چیزی شده؟
(+.... (هیچی نمیگه)
-اهای
(+بامن درست حرف بزن
-خو چرا اینطور شدی
(+زود دختر خاله نشو ب ت ربطی نداره
-.....
(+اول میریم مرکز خرید بزرگ شهر و بعد میبرمت ارایشگاه خودمم باید برم لباس بخرم
-میخوای باهات بیام
(+چرا باید بیای با من لباس انتخاب کنی؟
-هیچی همینطوری نظر بدم
(+لازم نکرده
.... کسی هیچی نگفت رفتیم رسیدیم ب ی سیتی سنتر خیلی خیلی بزرگ بود... ب ی فروشگاه لباس خیلی خوشگل رفتیم واووو تا حالا روحمم اینجا نیومده چ برسه ب خودم..
(+بیا اینجا دور نشو
-باشه
(+سلام واسه ی قرار اشنایی میخوام امادش کنین
(فروشنده °)
°چشم قربان از این طرف
..... کلی لباس پرو کردم هیچکدوم ب سلیقه اش نیومد من قراره بپوشم اون قراره انتخاب کنه 🌚...
-این یکی خوشگله
(+ازتو نظر نخواستم
-.....
چند تا دیگ پوشیدم
(+این خوبه... لطفا ارایششو درست کنین من برمیگردم
°بله قربان. ازاین طرف خانم
-بله..
ویو کوک**
هوففف تو هر لباسی خوشگل بود عصبیم میکرد...رفتم واسه خودم لباس گرفتم برگشتم یهو اومد بیرون ... چشام داشت از حدقه درمیومد چطور ی دختر عادی ک فقط معلمه انقد خوشگله... ن خیر خیلی هم زشته فقط با ارایش خوشگله مث همه...
(+تموم شد؟ بیا بریم
-اره تموم..
حساب کرد و راه افتادیم .. رفتیم عمارت باباش... خیلی زیبا بود و بزرگتر از قبلی.. وای یادم رفت اون اقای جئون بزرگه خیلی خطرناکه نباید حرف اشتباهی بزنم...
(+بیا تو
-باش... چقد خوشگل رنگی تر از عمارت کوک بود..
(+سلام بابا
سرمو برگردوندم
-سلام(ادای احترام)
&اوه کوک سلیقه خوبی داری درست مثل من.. سلام خانم زیبا.. بفرمایید تو
-مرسی لطفتتون رو میرسونه
(+بریم....
رفتیم داخل بابای کوک با فاصله میومد.
(+یادت باشه هماهنگ کردیم چی بگی و عاشقانه رفتار کن اما ب من نچسب
-(چ انتظاری داره اخه چطور نچسبم ولی عاشقانه باشه) باش
&بشینین.. اجوما پذیرایی کن(=)
=چشم قربان..
(+سلام اجوما حالت خوبه خیلی سنت رفته بالا هنوز از این کارا میکنی
=اشکال نداره پسرم من راحتم و اینطوری زندگیم بهتره
(+بابا هنوز ازش کار میکشی
&ب نظرت اجوما گوش میکنه؟
=راحت باشین... ب فکر من نباش پسرم.. دعا میکنم خوشبخت شی
(+ممنون
-(واو فک کنم یکم مهربون باشه ولی حداقل با خانوادش ن با کسی مثل من )
...........
چند ساعتی گذشت و یکم حرف زدیم دیگه میخواستیم بریم ک
&باید ی جشنی بگیریم واسه معرفیش
(+لازمه؟
&خودت میدونی نه؟
(+باشه بابا
&عروسم خوب بدرخش
-چشم
خداحافظی کردیم اومدیم بیرون... یهو کوک..
#سناریو #جین #شوگا #جیمین #نامجون #وی #کوک #جیهوپ #بی_تی_اس#ارمی #کیپاپ #کیپاپر #کره #رمان
۷.۰k
۳۱ خرداد ۱۴۰۳