p45( پارت آخر )
p45( پارت آخر )
ویو ا/ت :
+ دیدم یهو چنتا موزیسین وارد شدن و شروع کردن اهنگ زدن خیلی آهنگش قشنگ بود ...
+ غرق اهنگ بودم که یهو تهیونگ بلند شد از سر میز و جلوی پام زانو زد ...
_ بیب .... حاضری کل زندگیت زمانت دقیقت ثانیت و کل عمرت رو با من بگذرونی یا بهتره بگم باهام ازدواج میکنی
+ اولش توی شک بودم و اشکام توی چشمام جمع شده بود و هیچ کاری نمیتونستم بکنم ...
_ نیازی هست دوباره بگم ؟
+ تهیونگ ( بغض )
_ جانم بیب
+ معلووومهههه ارهههههه دوست دارم ...
_ منم دوست دارم بیب
+ اومد جلو و پریدم بغلش سفت بغلش کرده بودم ...
_ دوست دارم دلیل زندگیم
+ منمممممممم
_ خب دوست داری الان کجا بری (:
+ امممم من بچه که بودم یه صخره خیلی بزرگی بود همیشه وقتی خوشحال بودم اونجا میرفتم تا آرامش بگیرم
_ حله بریم
+ رفتیم کنار صخره و ماه رو دوتایی داشتیم تماشا میکردیم که تهیونگ گفت
_ من ۵ تا میخوام ...
+ چی؟
_ میگم من ۵ تا بچه میخوام
+ کارخونه میخوای راه بندازی ؟
_ به هر حال من ۵ تا میخوام باید ۵ تا بچه بزایی برامم
+ یاااااااااا نمیخوامممم
_ دست تو نیست خودم بچمو بهت منتقل میکنم ( تسبیح من گم شده ؟)
+ از خجااالت سرخ شده بودم
_ چرا شبیه لبو سرخی ؟
+ آخه ۵ تا میخوای چه کار
_ خو بچه دوست دارم آرزوم بابا شدنه نمیخوای منو به آرزوم برسونی ( بغض )
+ بیب چرا بغض کردی باشه هرچی تو بگی ۵ تا خوبه(:
_ نه ۶ تا
+ ببین دیگه داری زیادی افزایش میدی
_ خوبه ۳ تا دختر ۳ تا پسر
+ امر دیگه ای ندارین ؟
_ نه مرسی از امشب شروع میکنیم
+ تهیووووونگگگگگگ
_ حیحیحی
ویو ا/ت :
+ اون شب کلی گفتیم و خندیدیم و فکر آیندمون بودیم خیلی تهیونگو دوست داشتم حس میکردم کنارش آرامش دارم ...
و این یه شروع عالی برای زندگی من بود با اینکه خیلی عذاب کشیدم ولی این لحظه ارزش همه اون دردا رو داشت ...!
اگر میخوای رویاهاتو بـه حقیقت تبدیل کنی، نخستین کاری کـه باید انجام بدی اینه کـه بیدار بشی (:
THE END
ویو ا/ت :
+ دیدم یهو چنتا موزیسین وارد شدن و شروع کردن اهنگ زدن خیلی آهنگش قشنگ بود ...
+ غرق اهنگ بودم که یهو تهیونگ بلند شد از سر میز و جلوی پام زانو زد ...
_ بیب .... حاضری کل زندگیت زمانت دقیقت ثانیت و کل عمرت رو با من بگذرونی یا بهتره بگم باهام ازدواج میکنی
+ اولش توی شک بودم و اشکام توی چشمام جمع شده بود و هیچ کاری نمیتونستم بکنم ...
_ نیازی هست دوباره بگم ؟
+ تهیونگ ( بغض )
_ جانم بیب
+ معلووومهههه ارهههههه دوست دارم ...
_ منم دوست دارم بیب
+ اومد جلو و پریدم بغلش سفت بغلش کرده بودم ...
_ دوست دارم دلیل زندگیم
+ منمممممممم
_ خب دوست داری الان کجا بری (:
+ امممم من بچه که بودم یه صخره خیلی بزرگی بود همیشه وقتی خوشحال بودم اونجا میرفتم تا آرامش بگیرم
_ حله بریم
+ رفتیم کنار صخره و ماه رو دوتایی داشتیم تماشا میکردیم که تهیونگ گفت
_ من ۵ تا میخوام ...
+ چی؟
_ میگم من ۵ تا بچه میخوام
+ کارخونه میخوای راه بندازی ؟
_ به هر حال من ۵ تا میخوام باید ۵ تا بچه بزایی برامم
+ یاااااااااا نمیخوامممم
_ دست تو نیست خودم بچمو بهت منتقل میکنم ( تسبیح من گم شده ؟)
+ از خجااالت سرخ شده بودم
_ چرا شبیه لبو سرخی ؟
+ آخه ۵ تا میخوای چه کار
_ خو بچه دوست دارم آرزوم بابا شدنه نمیخوای منو به آرزوم برسونی ( بغض )
+ بیب چرا بغض کردی باشه هرچی تو بگی ۵ تا خوبه(:
_ نه ۶ تا
+ ببین دیگه داری زیادی افزایش میدی
_ خوبه ۳ تا دختر ۳ تا پسر
+ امر دیگه ای ندارین ؟
_ نه مرسی از امشب شروع میکنیم
+ تهیووووونگگگگگگ
_ حیحیحی
ویو ا/ت :
+ اون شب کلی گفتیم و خندیدیم و فکر آیندمون بودیم خیلی تهیونگو دوست داشتم حس میکردم کنارش آرامش دارم ...
و این یه شروع عالی برای زندگی من بود با اینکه خیلی عذاب کشیدم ولی این لحظه ارزش همه اون دردا رو داشت ...!
اگر میخوای رویاهاتو بـه حقیقت تبدیل کنی، نخستین کاری کـه باید انجام بدی اینه کـه بیدار بشی (:
THE END
۱۴.۲k
۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.