چندپارتیدرخواستی
#چندپارتی-درخواستی
#از اون شب
ویو ات : برای پوشیدن لباس خوابم به سمت اتاق رفتم و لباس راحتیم رو پوشیدم و برای اینکه کوک بیاد بخوابه به سمت سالن رفتم
که دیدم......
کوک و نونا ( نونا همون دختر دایی کوکه )
دارن غش غش میخندن
ات رفت و وسط میز نشست و گفت :
به چی میخندین ؟ بگین که منم بخندم
نونا : چیزی نبود که بخوایم بهت بگیم
ات : تو برو بخواب
نونا : شبت بخیر کوک
ات : شب توهم بخیر نونا
ات از جانب کوک با نونا حرف زد ، نونا داشت از عصبانیت پاره میشد ولی به روی خودش نیاورد
و به سمت اتاقش رفت
کوک : چرا اومدی ؟
ات : برا اینکه بیای بخوابیم
کوک : باشه تو برو منم الان میام ( سرد )
ات به سمت اتاق رفت ، و ۱۰ مین بعد هم کوک اومد توی اتاق و باهم خوابیدن
《 ویو فردا صبح 》
ساعت تقریبا ۶ صبح بود و ات برای خوردن اب به سمت آششپزخانه میره
ولی میبینه که یکی پشت در خروجی داره با تلفن صحبت میکنه
ات در خروجی رو باز میکنه و میگه :
ات : ببخشید جناب ، کاری دارین ؟
کیم کائو : ببخشید من پسر دایی کوک هستم اینجا خونه کوک هست ؟
ات : اره بفرمایید تو
کیم کائون میاد داخل خونه و میگه :
کیم کائون : ببخشید اتاق من کجاست ؟
ات : بیاید تا همراهیتون کنم
ات و کائو میرن توی یه اتاقی که اتاق کائو هست
و ات همه چیز رو برای کائون اماده میکنه
و از اتاق میاد بیرون ،
ویو نونا :
با نوری که به چشمم خورد بیدار شدم
و خواستم برم اب بخورم که دیدم یه صدایی میاد
دیدم که کائون با ات رفتن توی یه اتاق و ات هم ۲۹ مین بعد از اتاق اومد بیرون
اوووو ، این مدرک خوبی میشه برای اینکه کوک رو به دست بیارم
بعد از همه اینا به سمت اتاقم رفتم و خوابیدم
《 ویو ساعت ۱۰ 》
ات همینطوری روی کاناپه خوابش برده بود که
با صدای بم کوک بیدار شد
کوک : ات .... ات
ات : هوممم ... بعله ؟
کوک : چرا اینجا خوابیدی ؟
ات : ها ببخشید
کوک : یا صبحونه بخور
ات : باشه
ات به سمت میز صبحونه رفت و نشست کنار کوک
کائو : راستی پسر چخبر از کارای شرکت
کوک : وقتی توی شرکت نیستی دلیلی نداره که بهت بگم
نونا : اها راستی ات تو امروز صبح تو .......
نویسنده : kim lora
چنل ناناصمون : https://wisgoon.com/kookjbcusbak
#از اون شب
ویو ات : برای پوشیدن لباس خوابم به سمت اتاق رفتم و لباس راحتیم رو پوشیدم و برای اینکه کوک بیاد بخوابه به سمت سالن رفتم
که دیدم......
کوک و نونا ( نونا همون دختر دایی کوکه )
دارن غش غش میخندن
ات رفت و وسط میز نشست و گفت :
به چی میخندین ؟ بگین که منم بخندم
نونا : چیزی نبود که بخوایم بهت بگیم
ات : تو برو بخواب
نونا : شبت بخیر کوک
ات : شب توهم بخیر نونا
ات از جانب کوک با نونا حرف زد ، نونا داشت از عصبانیت پاره میشد ولی به روی خودش نیاورد
و به سمت اتاقش رفت
کوک : چرا اومدی ؟
ات : برا اینکه بیای بخوابیم
کوک : باشه تو برو منم الان میام ( سرد )
ات به سمت اتاق رفت ، و ۱۰ مین بعد هم کوک اومد توی اتاق و باهم خوابیدن
《 ویو فردا صبح 》
ساعت تقریبا ۶ صبح بود و ات برای خوردن اب به سمت آششپزخانه میره
ولی میبینه که یکی پشت در خروجی داره با تلفن صحبت میکنه
ات در خروجی رو باز میکنه و میگه :
ات : ببخشید جناب ، کاری دارین ؟
کیم کائو : ببخشید من پسر دایی کوک هستم اینجا خونه کوک هست ؟
ات : اره بفرمایید تو
کیم کائون میاد داخل خونه و میگه :
کیم کائون : ببخشید اتاق من کجاست ؟
ات : بیاید تا همراهیتون کنم
ات و کائو میرن توی یه اتاقی که اتاق کائو هست
و ات همه چیز رو برای کائون اماده میکنه
و از اتاق میاد بیرون ،
ویو نونا :
با نوری که به چشمم خورد بیدار شدم
و خواستم برم اب بخورم که دیدم یه صدایی میاد
دیدم که کائون با ات رفتن توی یه اتاق و ات هم ۲۹ مین بعد از اتاق اومد بیرون
اوووو ، این مدرک خوبی میشه برای اینکه کوک رو به دست بیارم
بعد از همه اینا به سمت اتاقم رفتم و خوابیدم
《 ویو ساعت ۱۰ 》
ات همینطوری روی کاناپه خوابش برده بود که
با صدای بم کوک بیدار شد
کوک : ات .... ات
ات : هوممم ... بعله ؟
کوک : چرا اینجا خوابیدی ؟
ات : ها ببخشید
کوک : یا صبحونه بخور
ات : باشه
ات به سمت میز صبحونه رفت و نشست کنار کوک
کائو : راستی پسر چخبر از کارای شرکت
کوک : وقتی توی شرکت نیستی دلیلی نداره که بهت بگم
نونا : اها راستی ات تو امروز صبح تو .......
نویسنده : kim lora
چنل ناناصمون : https://wisgoon.com/kookjbcusbak
- ۱۱.۳k
- ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط