Part
Part:⁸
________________________________
پسر بعد از این که کارش تموم شد یه دسته پول برداشت و پرت کرد به لونا
...: بیا یه دست لباس بپوش زود برو
لونا: (گریه)
...: آه گریه نکن دیگه بچه ننه پاشو گمشو بیرون
لونا لنگ زنان رفت سمت در خروجی
&:دخترم چیشده چرا لنگ میزنی؟
لونا:عا چیزه هیچی پام خورد به لبهی میز درد گرفت
&: بیا اینجا چکش کنم آخه من دکترم
لونا: عا نه ممنون من باید زود برم خدافظ
&: پسرم این دوستت چش بود؟
...: هیچی عجله داشت
لونا" یه تاکسی گرفتم و رفتم سمت خونه بعد چندمین رسیدم رفتم تو که بابام رو دیدم رو مبل نشسته بود جلوش وایستادم و پولی که اون یارو بهم داده بود پرت کردم جلوش و رفتم سمت اتاقم
هانول: افرین خودتو واسه فرداشب آماده کن
لونا؛ چی فرداشب چخبره
هانول: مثل امشبه
لونا: یعنی چی تو به من گفتی همین یه باره
هانول: ببین دختر با من لج نکن کن واسه اینکه بدهی هامو بدم به پول نیاز دارم میفهمی.
لونا: به من چه خب
هانول: تو باید زیر خواب بشی همینی که گفتم
لونا: شیبال سکیااااااااااا (داد)
هانول به سمت لونا حمله ور شد لوناهم سریع دوید و رفت تو اتاقش و در قفل کرد
هانول: بیا بیرون عوضی
لونا: (گریه)
هانول: همینی که گفتم اینقد. باید زیر خواب بشی تا بمیری
ادامه دارد...
________________________________
پسر بعد از این که کارش تموم شد یه دسته پول برداشت و پرت کرد به لونا
...: بیا یه دست لباس بپوش زود برو
لونا: (گریه)
...: آه گریه نکن دیگه بچه ننه پاشو گمشو بیرون
لونا لنگ زنان رفت سمت در خروجی
&:دخترم چیشده چرا لنگ میزنی؟
لونا:عا چیزه هیچی پام خورد به لبهی میز درد گرفت
&: بیا اینجا چکش کنم آخه من دکترم
لونا: عا نه ممنون من باید زود برم خدافظ
&: پسرم این دوستت چش بود؟
...: هیچی عجله داشت
لونا" یه تاکسی گرفتم و رفتم سمت خونه بعد چندمین رسیدم رفتم تو که بابام رو دیدم رو مبل نشسته بود جلوش وایستادم و پولی که اون یارو بهم داده بود پرت کردم جلوش و رفتم سمت اتاقم
هانول: افرین خودتو واسه فرداشب آماده کن
لونا؛ چی فرداشب چخبره
هانول: مثل امشبه
لونا: یعنی چی تو به من گفتی همین یه باره
هانول: ببین دختر با من لج نکن کن واسه اینکه بدهی هامو بدم به پول نیاز دارم میفهمی.
لونا: به من چه خب
هانول: تو باید زیر خواب بشی همینی که گفتم
لونا: شیبال سکیااااااااااا (داد)
هانول به سمت لونا حمله ور شد لوناهم سریع دوید و رفت تو اتاقش و در قفل کرد
هانول: بیا بیرون عوضی
لونا: (گریه)
هانول: همینی که گفتم اینقد. باید زیر خواب بشی تا بمیری
ادامه دارد...
- ۷.۳k
- ۰۵ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط