Part
Part:⁶
________________________________
لونا " بعد چندمین رسیدیم یه عمارت بزرگت یه عمارتی که تا حالا تو عمرم ندیده بودم
...: هی الان میریم داخل باید یه جوری رفتار کنی که انگار دوست صمیمی منی اگه مامان بابام. غیر از این فک کنن نمیزارم روشنیه صبح رو ببینی باشه؟
لونا: ااره
...: خب پیاده شو
لونا و اون پسره رفتن داخل عمارت و لونا هی به در دیوار نگاه میکرد و اونجا براش تازگی داشت و از ترس و دلشوره دستاش میلرزید
...: میشه عین ندید پدیدا نگا نکنی
لونا: ...
...: سلام مامان
&: سلام پسرم (نگاه به لونا) نمیخوای معرفی کنی
...: هاا این دوستمه اومده اینجا یه دوسه ساعت دیگه میره اومده به مت سر بزنه
لونا: س سلام
&:سلام عزیزم چه دختر خوشگلی
لونا:ممنون
...: خب ما میریم دگه
&باشه پسرم چیزی خواستی صدام کن
....: باشه ممنون
لونا و پسر رفتن طبقه آخر تا صداشون رو کسی نشنوه
لونا" استرس زیادی دارم دلشوره دارم و نمیخوام حتا دستش بهم بخوره منو برد داخل یه اتاق یه اتاق بزرگ
پسر لونا رو نشوند رو تخت و جلوی لونا وایستاد و شروع کرد به در آوردن لباساش
...: زیاد وقت نداریم زود لباساتو در بیار
پسر پیراهنش رو درآورد و لونا با بدن لخت لونا مواجه شد که زود جلوی چشاشو گرفت
...: (خنده) باید به لخت دیدن هم عادت کنیم اصلا دوست ندارم یه دختر باکره رو بکنم ولی چیکار کنم دیگه
ادامه دارد....💘
حمایتا خیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلی کم شده 🥺
________________________________
لونا " بعد چندمین رسیدیم یه عمارت بزرگت یه عمارتی که تا حالا تو عمرم ندیده بودم
...: هی الان میریم داخل باید یه جوری رفتار کنی که انگار دوست صمیمی منی اگه مامان بابام. غیر از این فک کنن نمیزارم روشنیه صبح رو ببینی باشه؟
لونا: ااره
...: خب پیاده شو
لونا و اون پسره رفتن داخل عمارت و لونا هی به در دیوار نگاه میکرد و اونجا براش تازگی داشت و از ترس و دلشوره دستاش میلرزید
...: میشه عین ندید پدیدا نگا نکنی
لونا: ...
...: سلام مامان
&: سلام پسرم (نگاه به لونا) نمیخوای معرفی کنی
...: هاا این دوستمه اومده اینجا یه دوسه ساعت دیگه میره اومده به مت سر بزنه
لونا: س سلام
&:سلام عزیزم چه دختر خوشگلی
لونا:ممنون
...: خب ما میریم دگه
&باشه پسرم چیزی خواستی صدام کن
....: باشه ممنون
لونا و پسر رفتن طبقه آخر تا صداشون رو کسی نشنوه
لونا" استرس زیادی دارم دلشوره دارم و نمیخوام حتا دستش بهم بخوره منو برد داخل یه اتاق یه اتاق بزرگ
پسر لونا رو نشوند رو تخت و جلوی لونا وایستاد و شروع کرد به در آوردن لباساش
...: زیاد وقت نداریم زود لباساتو در بیار
پسر پیراهنش رو درآورد و لونا با بدن لخت لونا مواجه شد که زود جلوی چشاشو گرفت
...: (خنده) باید به لخت دیدن هم عادت کنیم اصلا دوست ندارم یه دختر باکره رو بکنم ولی چیکار کنم دیگه
ادامه دارد....💘
حمایتا خیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلی کم شده 🥺
- ۷.۲k
- ۰۴ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط