وقتی از سرکار برمیگردن و متوجه ی تو و بچتون میشن که کنار
وقتی از سرکار برمیگردن و متوجه ی تو و بچتون میشن که کنار هم خوابیدید..
(چان )
با لبخند به سمتتون میاد و پایین تخت کنارتون میشینه...
دستی به روی گونه ی تو و بعد به مو های فرزندتون میکشه
_ خیلی تنم خسته بود اما..با دیدن تو تا فرشته ای که دنیام هم براشون میدم توی این حالت...تمام خستگیم از بین رفت..
(لینو )
در حالی که شما دو نفر کنار هم روی تخت دراز کشیده بودید..از پشتت بهت نزدیک شد و دستاش رو دورت حلقه کرد و آروم بالای سرت رو بوسید..
نگاهی به بچه ی کوچیکتون انداخت و لبخندی زد
_ چطور میتونم خدارو برای داشتن شما شکر کنم ؟
(چانگبین)
وقتی در خونه رو باز کرد میخواست مثل همیشه جمله ی (من خونه ام ) رو فریاد بزنه ولی با شما دو نفر که روی مبل خوابتون گرفته بود مواجه شد...
تلویزیون جلوتون هنوز روشن بود و آهنگ (مادر کوسه دو دورو دورو مادر کوسه...) پخش میشد..
لبخندی زد و به سمتتون اومد ..کنترل رو از روی میز برداشت و مادر کوسه رو خاموش کرد و بعد به شما دو نفر خیره شد
_ لنگه ی همین شما دو نفر..آخه من فداتون بشم
(هیونجین )
از کمپانی خسته و کوفته برگشت خونه..وقتی دید چقدر ناز توی اتاق پسرت کنارش خوابیدی قلبش ذوب شد و به جای اینکه بره لباساش رو عوض کنه..همونجا نشست و به دیوار تکیه داد و به شما دونفر خیره شد..
_ استی..من حالا یک خانواده دارم..باورتون میشه ؟(😭😭)
(هان )
نشسته داره بستنی میخوره..پفیلا هم کنارش ، اشک هم میریزه و بهتون نگاه میکنه
_ خدایا..چقدر تو نازین..من بخورمتون..
(فلیکس )
به قول چانگبین..وقتی فلیکس گریه اش میگیره باید واستی دو ساعت تا تمومش کنه..حالا تو و بچه ات بیدار شدین و دارید سعی میکنید دلداریش بدین تا دیگه گریه نکنه ولی همش میگه قربونتون برم من ، فداتون بشم..همسر نازم..بچه ی نازم..و اره خلاصه گریه میکنه شدید..
(سونگمین)
کنار تو و بچه ی کوچیکتون روی تخت نشست و در حالی که مو هات رو نوازش میکرد..زیر لب آهنگ جدیدی که نوشته بود و زمزمه کرد..
(جونگین)
دستش رو زیر چونش گذاشته و با یک نگاه خاصی به تو و بچه ی کوچولوش نگاه میکنه
_ چانی..کجایی که ببینی کوچیک ترین بچه ات حالا خودش بچه داره ؟
(چان )
با لبخند به سمتتون میاد و پایین تخت کنارتون میشینه...
دستی به روی گونه ی تو و بعد به مو های فرزندتون میکشه
_ خیلی تنم خسته بود اما..با دیدن تو تا فرشته ای که دنیام هم براشون میدم توی این حالت...تمام خستگیم از بین رفت..
(لینو )
در حالی که شما دو نفر کنار هم روی تخت دراز کشیده بودید..از پشتت بهت نزدیک شد و دستاش رو دورت حلقه کرد و آروم بالای سرت رو بوسید..
نگاهی به بچه ی کوچیکتون انداخت و لبخندی زد
_ چطور میتونم خدارو برای داشتن شما شکر کنم ؟
(چانگبین)
وقتی در خونه رو باز کرد میخواست مثل همیشه جمله ی (من خونه ام ) رو فریاد بزنه ولی با شما دو نفر که روی مبل خوابتون گرفته بود مواجه شد...
تلویزیون جلوتون هنوز روشن بود و آهنگ (مادر کوسه دو دورو دورو مادر کوسه...) پخش میشد..
لبخندی زد و به سمتتون اومد ..کنترل رو از روی میز برداشت و مادر کوسه رو خاموش کرد و بعد به شما دو نفر خیره شد
_ لنگه ی همین شما دو نفر..آخه من فداتون بشم
(هیونجین )
از کمپانی خسته و کوفته برگشت خونه..وقتی دید چقدر ناز توی اتاق پسرت کنارش خوابیدی قلبش ذوب شد و به جای اینکه بره لباساش رو عوض کنه..همونجا نشست و به دیوار تکیه داد و به شما دونفر خیره شد..
_ استی..من حالا یک خانواده دارم..باورتون میشه ؟(😭😭)
(هان )
نشسته داره بستنی میخوره..پفیلا هم کنارش ، اشک هم میریزه و بهتون نگاه میکنه
_ خدایا..چقدر تو نازین..من بخورمتون..
(فلیکس )
به قول چانگبین..وقتی فلیکس گریه اش میگیره باید واستی دو ساعت تا تمومش کنه..حالا تو و بچه ات بیدار شدین و دارید سعی میکنید دلداریش بدین تا دیگه گریه نکنه ولی همش میگه قربونتون برم من ، فداتون بشم..همسر نازم..بچه ی نازم..و اره خلاصه گریه میکنه شدید..
(سونگمین)
کنار تو و بچه ی کوچیکتون روی تخت نشست و در حالی که مو هات رو نوازش میکرد..زیر لب آهنگ جدیدی که نوشته بود و زمزمه کرد..
(جونگین)
دستش رو زیر چونش گذاشته و با یک نگاه خاصی به تو و بچه ی کوچولوش نگاه میکنه
_ چانی..کجایی که ببینی کوچیک ترین بچه ات حالا خودش بچه داره ؟
۲.۲k
۲۹ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.