پارت اول
پارت اول
صبح با صدای مامانم از خاب پاشدم
(گایز مامان ات رو م.ت مینویسم )
م.ت: اتتتتت پاشووووو عمو تینا دادن میانننننن
ات: (خمیازه)
م.ت: د پدصگ پاشو دگهههه
ات : وای مامان جان من نزن پاشدم
م.ت : ا پاشو
ات : راستی گفتی عمویینا میان اون کره خرم میاد ؟( خودم ادبش میکنم)
م.ت : هوففف نشد تو یه بار درست جونگکوک و صدا کنی آره میاد
ات : اههههه چراااااا
م.ت : من دیگع رفتم
مامان ات رفت بیرون*
ات ویو
پاشدم رفتم دستشویی کارای لازم رو کردم ( منظورش روتین پوستی و ایناس)
اومدم بیرون موهای صاف نسبتا بلندم و شونه کردم و از بالا بستم یه لباس خونگی صورتی و سفید پوشیدم یه آرایش خیلی ملایم در حد یه رژ و سایه ی صورتی کردم و رفتم پایین تا رفتم پایین دیدم زنگ خورد آه اومدن
رفتم در رو باز کردم و سلام دارم و رسیدم به جونگکوک یه سلام سرد بش دارم که گفت
جونگکوک : مثلا ۵ ماه تو نیویورک بودم آخه اینجوری سلام میدن به آدم
ات : ببخشید ارباببببب سلام و درووووددددد
جونگکوک: .....
ات ویو
ایشششش فکر کرده کیعععع
بابامو عمو و جونگکوک داشتن فیلم میدیدن منم رفتم تو اتاقم فیلم ۳۶۵ روز که خیلی صحنه داره رو نگاه کنم
وصطای فیلم بودم که در اتاقم باز شد
جونگکوک ات....
تلوزیونو خاموش کرد *
ات : عا جان چیزی گفتی
جونگکوک : چی میدیدی بلااا هااا
ات : هیچی انیمه بود
جونگکوک : آها بزار با هم نگا کنیم
ات : نه بابا چرتع ولش
جونگکوک : من که میدونم ۳۶۵ روزه حالا چص نشو بزن ببینیم
ات : نه
جونگکوک میره رو تخت ات تا کنترل رو بگیره *
جونگکوک : بدش
ات کنترل رو پشتش قایم میکنه
جونگکوک : بده
ات : نوچ
جونگکوک میخواد کنترل از ات بگیره که میوفته رو ات
ات هم هلش میده میوفته پایین تخت ( ها منتظر چیزی بودی نه داش من بچه پاکیم)
جونگکوک : آخ کلم بیشعورررر
ات : درحال جر خوردن
جونگکوک :ات فرارررررر کننننننن
ات بدو بدو میره پایین
بابای جونگکوک : وای آرام چیشده این تام و جری شدید
ات : کمکککک
میره پشت باباش قایم میشه *
بابای ات : بچه ها آروم
جونگکوک : بخاطر بابات چیزی نگفتماااا
ات : یاح
ات : خب چیکار داشتی اومدی تو اتاق
جونگکوک :خاستم بگم غذا حاضره بیا میزو بچین
ات : نوکر بابات غلام سیا
جونگکوک :( اداشو درمیاره)
صبح با صدای مامانم از خاب پاشدم
(گایز مامان ات رو م.ت مینویسم )
م.ت: اتتتتت پاشووووو عمو تینا دادن میانننننن
ات: (خمیازه)
م.ت: د پدصگ پاشو دگهههه
ات : وای مامان جان من نزن پاشدم
م.ت : ا پاشو
ات : راستی گفتی عمویینا میان اون کره خرم میاد ؟( خودم ادبش میکنم)
م.ت : هوففف نشد تو یه بار درست جونگکوک و صدا کنی آره میاد
ات : اههههه چراااااا
م.ت : من دیگع رفتم
مامان ات رفت بیرون*
ات ویو
پاشدم رفتم دستشویی کارای لازم رو کردم ( منظورش روتین پوستی و ایناس)
اومدم بیرون موهای صاف نسبتا بلندم و شونه کردم و از بالا بستم یه لباس خونگی صورتی و سفید پوشیدم یه آرایش خیلی ملایم در حد یه رژ و سایه ی صورتی کردم و رفتم پایین تا رفتم پایین دیدم زنگ خورد آه اومدن
رفتم در رو باز کردم و سلام دارم و رسیدم به جونگکوک یه سلام سرد بش دارم که گفت
جونگکوک : مثلا ۵ ماه تو نیویورک بودم آخه اینجوری سلام میدن به آدم
ات : ببخشید ارباببببب سلام و درووووددددد
جونگکوک: .....
ات ویو
ایشششش فکر کرده کیعععع
بابامو عمو و جونگکوک داشتن فیلم میدیدن منم رفتم تو اتاقم فیلم ۳۶۵ روز که خیلی صحنه داره رو نگاه کنم
وصطای فیلم بودم که در اتاقم باز شد
جونگکوک ات....
تلوزیونو خاموش کرد *
ات : عا جان چیزی گفتی
جونگکوک : چی میدیدی بلااا هااا
ات : هیچی انیمه بود
جونگکوک : آها بزار با هم نگا کنیم
ات : نه بابا چرتع ولش
جونگکوک : من که میدونم ۳۶۵ روزه حالا چص نشو بزن ببینیم
ات : نه
جونگکوک میره رو تخت ات تا کنترل رو بگیره *
جونگکوک : بدش
ات کنترل رو پشتش قایم میکنه
جونگکوک : بده
ات : نوچ
جونگکوک میخواد کنترل از ات بگیره که میوفته رو ات
ات هم هلش میده میوفته پایین تخت ( ها منتظر چیزی بودی نه داش من بچه پاکیم)
جونگکوک : آخ کلم بیشعورررر
ات : درحال جر خوردن
جونگکوک :ات فرارررررر کننننننن
ات بدو بدو میره پایین
بابای جونگکوک : وای آرام چیشده این تام و جری شدید
ات : کمکککک
میره پشت باباش قایم میشه *
بابای ات : بچه ها آروم
جونگکوک : بخاطر بابات چیزی نگفتماااا
ات : یاح
ات : خب چیکار داشتی اومدی تو اتاق
جونگکوک :خاستم بگم غذا حاضره بیا میزو بچین
ات : نوکر بابات غلام سیا
جونگکوک :( اداشو درمیاره)
۳۷.۴k
۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.