تنفری که تبدیل به عشق شد

(تنفری که تبدیل به عشق شد) 𝒑𝒂𝒓𝒕 : ۳۴


ا/ت : خوبه
*دلا در میزنه و وارد میشه
دلا : خانم .....
برای جشنواری ۵ روز دیگه ...
میخاین چیکار کنید وقتی فقط میسو رو داریم
ا/ت : هوففف .‌...نمیدونم
دلا : *الان متوجه هوسوک شد
اووو
شما با خانم نسبتی دارین
هوسوک‌ : ..بله
......
خب...دوست پسرشم
دلا : خیلی به هم میاین
* ذوق
اوسوک : ممنون *لبخند
دلا :....خب خانم چیکار کنیم
ا/ت : برای فردا یه جلسه بذار برامون
من . میسو.جیمین.میونگ و هوسوک
دلا :چشم خانم .... دیگه باهام کاری ندارین
ا/ت : نه دیگه میتونی بری خونه دیره
دلا : ...
هوسوک : چرا من باید بیام..
ا/ت : میخام تورو جای یکی از مدل هامون بزارم
هوسوک : اووو...باشه
بریم
ا/ت : من باید برم خونه خودمون
هوسوک : اما میخاستم پیش تو باشم
...
هنوز تو خونتون کسی از رابطه ما خبر نداره
ا/ت : به غیر جیمین و میونگ نه خبر ندارن
....
اما ناراحت نشو بهشون میگم
هوسوک : باشه ...
پس بریم
.....
خونه م و پ ا/ت /
پ ا/ت : ححح دخترممم
ا/ت : بابااا
دلم برات تنگ شده بود
پ ا/ت : منم دخترم قضیه رو از مادرت شنیدم اشکال نداره
تو روی همین شرکت کار کن
......
ا/ت : اوهوم
مامان کو
پ ا/ت : پیش میونگه
ا/ت : اونم اینجاس
پ ا/ت : اوهوم
دیگه میونگ عروس خودمه
ا/ت : *خنده میکنه