پارت
پارت ۶
مدرسه مافیایی
آیسا چرا ( با لحن بد )
پدر ها خی شما ها برین سر اون میز بشینید
بچه ها باشه
سر میز
آیسا پس شما دو تا همدیگر از قبل می شناختید
کوک نه دقیقا من و تهیونگ و لنی و لورا
آیسا به هر حال
۵ مین بد
ویو لنی
دیدم یه پسر دار میاد جلو
اون پسر : سلام من لی سوها هستم از آشنایی با شما خوشبختم
لنی سلام من کیم لنی هستم
کوک سلام من جونگ کوک هستم
لورا سلام من مین لورا هستم
تهیونگ سلام من کیم تهیونگ هستم
آیسا سلام من ها آیسا هستم
سوها خب بیاین به نوشیدنی بخوریم ( منظورش شرا.ب بود)
بد از یک ساعت همه مس.ت شدن اما سوها نه
ویو سوها حالا که همه مس.ت شدن بهتر از فرصت استفاده کنم
سوها :لنی پاشو خیلی مس.ت شدی بریم هتل
لنی تو خواب و بیداری بیداری بود وهیچی نفهمیده بود سو ها اونو بلند کرد که به بره که یهویی
کوک گفت چیکار داری میکنی
سوها به تو ربطی نداره
کوک می خوای با لنی چیکار کنی
سو ها گفتم که به تو ربطی نداره
لنی که توی خواب و بیداری بود یهویی پاش پیچ میخوره و میفته بغل کوک
کوک داشتم لا سوها بحث میکردن که یهویی لنی افتاد بغل
از زبان نویسنده
همبن جوری که کوک و سوها داشتن بحث میکردن پای لنی پیچ میخوره و میفته بغل کوک و کوک لپ هاش قرمز میشه که علام کرد مراسم تموم شد
و کوک دید که آقا کیم دار میاد سمتش خودش رو جم و جور کرد و لنی رو گذاشت رو صندلی و رفت جلو
کوک آقای کیم لنی مس.ت شد
آقای کیم ا واقعا لنی من مس.ت شد ( با لحنی که انگار خودش هم مس.ت بود )
کوک پس شما ام مس.ت هستین ، پس بزارین کمکتون کنم
و بد کوک لنی رو بلند کرد و تا دم ماشین برد
و از آقای کیم خداحافظی کرد
آیسا که انقد مست نشود بود داشت این صحنه رو تماشا میکرد و بد
#رمان #تهیونگ #جونگکوک
مدرسه مافیایی
آیسا چرا ( با لحن بد )
پدر ها خی شما ها برین سر اون میز بشینید
بچه ها باشه
سر میز
آیسا پس شما دو تا همدیگر از قبل می شناختید
کوک نه دقیقا من و تهیونگ و لنی و لورا
آیسا به هر حال
۵ مین بد
ویو لنی
دیدم یه پسر دار میاد جلو
اون پسر : سلام من لی سوها هستم از آشنایی با شما خوشبختم
لنی سلام من کیم لنی هستم
کوک سلام من جونگ کوک هستم
لورا سلام من مین لورا هستم
تهیونگ سلام من کیم تهیونگ هستم
آیسا سلام من ها آیسا هستم
سوها خب بیاین به نوشیدنی بخوریم ( منظورش شرا.ب بود)
بد از یک ساعت همه مس.ت شدن اما سوها نه
ویو سوها حالا که همه مس.ت شدن بهتر از فرصت استفاده کنم
سوها :لنی پاشو خیلی مس.ت شدی بریم هتل
لنی تو خواب و بیداری بیداری بود وهیچی نفهمیده بود سو ها اونو بلند کرد که به بره که یهویی
کوک گفت چیکار داری میکنی
سوها به تو ربطی نداره
کوک می خوای با لنی چیکار کنی
سو ها گفتم که به تو ربطی نداره
لنی که توی خواب و بیداری بود یهویی پاش پیچ میخوره و میفته بغل کوک
کوک داشتم لا سوها بحث میکردن که یهویی لنی افتاد بغل
از زبان نویسنده
همبن جوری که کوک و سوها داشتن بحث میکردن پای لنی پیچ میخوره و میفته بغل کوک و کوک لپ هاش قرمز میشه که علام کرد مراسم تموم شد
و کوک دید که آقا کیم دار میاد سمتش خودش رو جم و جور کرد و لنی رو گذاشت رو صندلی و رفت جلو
کوک آقای کیم لنی مس.ت شد
آقای کیم ا واقعا لنی من مس.ت شد ( با لحنی که انگار خودش هم مس.ت بود )
کوک پس شما ام مس.ت هستین ، پس بزارین کمکتون کنم
و بد کوک لنی رو بلند کرد و تا دم ماشین برد
و از آقای کیم خداحافظی کرد
آیسا که انقد مست نشود بود داشت این صحنه رو تماشا میکرد و بد
#رمان #تهیونگ #جونگکوک
- ۵.۵k
- ۰۱ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط