Part 51
Part 51
ویو ات
رفتیم سمت جایگاه سوگند نامه رو خوندیم و بله رو گفتیم
ات:بلهههه
یونگی:بلهههه
نمیدونم چی چی:رسما شما را زن و شوهر اعلام میکنم میتونید هم رو ببوسید*داداچ کجایی اینا فراتر از اینا رفتن😂🤣*
من و یونگی هم رو بوسیدیم
همه جیغ زدن از هم جدا شدیم یه نگا به هیونا کردم دیدم قرمز شده بعد من نگاهش کردم رفت بیرون خندیدم بهش رفتیم منو یونگی رقصیدیم تانگو رقصیدیم یه قسمت از رقص باید یونگی منو تو هوا پیچرخوند تا این کار رو کردیم همه جیغ زدن بعد رقص خوانواده هامون اومدن کادو دادن بهمون همه هم طلا گرفت حالا بعضی ها پول دادن شام خوردیم و بازم رقصیدیم خسته شدیم رفتیم نشستیم یهو جونگ سوک و دو هوان اومدن سمتمون
دو هوان:ات من و جونگ سوک میخوایم خاستگاری کنیم
جونگ سوک:آره اون موقع نتونستیم ولی الان به آرنیکا و جونگ یی بگو بیان اینجا ما پشتشون وامیستیم بع بهشون بگو برگردن بعد ما زانو میزنیم و....
ات:اوکی شما بدین بهشون بگین ات کارتون داره میان اینجا
دو هوان و جونگ سوک:اوکی
اون تو تا رفتن آرنیکا و جونگ یی وومدن سمتمون
آرنیکا:عزیزم تبریک میگم خوش بخت بشی
ات:همچنین امم خوب
یونگی و ات:برگردین پشتتون رو نگا کنین
جونگ یی و آرنیکا برگشتن که اون دوتا زانو زدن
جونگ سوک و دو هوان:با من ازدواج میکنی؟
آرنیکا با جونگ یی همو نگا کردن و باهم گفتن:آرههههه
هم دیگه رو بوسیدن مامان اینا اومدن و به مامانشون و مامانمون گفتن اونا خوش حال شدن خودم خیلی خوش حال شدم
دیگه ساعت ۱ یا ۲ بود که عروسی تموم شد رفتیم خونه یونگی لباساش رو در اورد اومد سمت من و......
صبح روز بعد
ویو ات
با دل درد شدیدی از خواب بیدار شدم ساعت ۱۱ بود با پام زدم به زانو یونگی که بیدار شد
یونگی:چته وحشی؟*خوابآلود*
ات:من وحشی ام یا تو؟آیییی کثافت شیکمم درد میکنه دیشب خیلی وحشی شده بودی پارم کردییی آییییی
یونگی خندید اومد بلندم کرد و بردم سمت حموم و زیر دلم رو ماساژ داد بهتر شدم دوش گرفتیم اومدیم بیرون ساعت ۱۲ بود رفتیم پایین دیدم بچه ها تازه بیدار شدن
ات و یونگی:صبح بخیر
همه:صبح بخیر
بچه ها:دیشب خوش گذشت؟*با خنده*
ات :فوضولا
یونگی:خیلی خیلی
همه خندیدن زدم به شونه یونگی
ات:خیلی گاوی الاغ
یونگی:همچنین*با خنده*
نامجون:بسه دیگه صبحانه ببخورین و هرکی امروز خواست خونه بمونه میتونه بمونه مثلا تاپ ها بریم سر کار باتم ها خونه بمونن
همه:عالیههههه
ات:جین میتونی ناهار درست کنی یونگی دیشب خیلی وحشی بود نمیتونم زیاد تکون بخورم
جین:باشه*به خنده*
یونگی:بچه ها ما شاید خونه بگیریم و جدا زندگی کنیم
ات:آره میخوایم خونه بگیریم اینجوری خودمونم راحت تریم
همه:نههههههه
جیمین:ات نههه توروخدا نرین پیلیزززز
ات:جیمینی ما هم دیگه رو تو شرکت میبینیم
کوک:نههه کافی نیست اگه تو نباشی کی با من و جیمینی و جین گیم بازی کنههه
ات:بچه ها ما خودمونم راحت تریم ببخشید
تهیونگ:بچه ها اذیتشون نکنین شاید ما هم خونه جدا بگیرین اینو بفروشیم هر زوج خونه خودش
همه:عالیههههه
جیمین و کوک آبغوره گرفتن
جیمین و کوک و بردم تو بالکن که گریشون گرفت بغلشون کردم
ات:بچه ها توروخدا گریه نکنین من تحمل گریه شما رو ندارم پیلیز
جیمین و کوک منو بغل کردن که جین هم بهمون اضافه شد اونم گریه کرد ما ۴ نفر همو بغل کردیم و گریه میکردیم ولی من گریه نمیکردم سعی میکردم آرومشون کنم بچه های دیگه مارو نگا میکردن و میخندیدن
بچه ها یه پارت دیگه میزارم اول لایک بعد پارت بعدی
از اسلاید دوم تا پنجم هدیه های ات
اسلاید ششم انگشتر یونگی و ات
ویو ات
رفتیم سمت جایگاه سوگند نامه رو خوندیم و بله رو گفتیم
ات:بلهههه
یونگی:بلهههه
نمیدونم چی چی:رسما شما را زن و شوهر اعلام میکنم میتونید هم رو ببوسید*داداچ کجایی اینا فراتر از اینا رفتن😂🤣*
من و یونگی هم رو بوسیدیم
همه جیغ زدن از هم جدا شدیم یه نگا به هیونا کردم دیدم قرمز شده بعد من نگاهش کردم رفت بیرون خندیدم بهش رفتیم منو یونگی رقصیدیم تانگو رقصیدیم یه قسمت از رقص باید یونگی منو تو هوا پیچرخوند تا این کار رو کردیم همه جیغ زدن بعد رقص خوانواده هامون اومدن کادو دادن بهمون همه هم طلا گرفت حالا بعضی ها پول دادن شام خوردیم و بازم رقصیدیم خسته شدیم رفتیم نشستیم یهو جونگ سوک و دو هوان اومدن سمتمون
دو هوان:ات من و جونگ سوک میخوایم خاستگاری کنیم
جونگ سوک:آره اون موقع نتونستیم ولی الان به آرنیکا و جونگ یی بگو بیان اینجا ما پشتشون وامیستیم بع بهشون بگو برگردن بعد ما زانو میزنیم و....
ات:اوکی شما بدین بهشون بگین ات کارتون داره میان اینجا
دو هوان و جونگ سوک:اوکی
اون تو تا رفتن آرنیکا و جونگ یی وومدن سمتمون
آرنیکا:عزیزم تبریک میگم خوش بخت بشی
ات:همچنین امم خوب
یونگی و ات:برگردین پشتتون رو نگا کنین
جونگ یی و آرنیکا برگشتن که اون دوتا زانو زدن
جونگ سوک و دو هوان:با من ازدواج میکنی؟
آرنیکا با جونگ یی همو نگا کردن و باهم گفتن:آرههههه
هم دیگه رو بوسیدن مامان اینا اومدن و به مامانشون و مامانمون گفتن اونا خوش حال شدن خودم خیلی خوش حال شدم
دیگه ساعت ۱ یا ۲ بود که عروسی تموم شد رفتیم خونه یونگی لباساش رو در اورد اومد سمت من و......
صبح روز بعد
ویو ات
با دل درد شدیدی از خواب بیدار شدم ساعت ۱۱ بود با پام زدم به زانو یونگی که بیدار شد
یونگی:چته وحشی؟*خوابآلود*
ات:من وحشی ام یا تو؟آیییی کثافت شیکمم درد میکنه دیشب خیلی وحشی شده بودی پارم کردییی آییییی
یونگی خندید اومد بلندم کرد و بردم سمت حموم و زیر دلم رو ماساژ داد بهتر شدم دوش گرفتیم اومدیم بیرون ساعت ۱۲ بود رفتیم پایین دیدم بچه ها تازه بیدار شدن
ات و یونگی:صبح بخیر
همه:صبح بخیر
بچه ها:دیشب خوش گذشت؟*با خنده*
ات :فوضولا
یونگی:خیلی خیلی
همه خندیدن زدم به شونه یونگی
ات:خیلی گاوی الاغ
یونگی:همچنین*با خنده*
نامجون:بسه دیگه صبحانه ببخورین و هرکی امروز خواست خونه بمونه میتونه بمونه مثلا تاپ ها بریم سر کار باتم ها خونه بمونن
همه:عالیههههه
ات:جین میتونی ناهار درست کنی یونگی دیشب خیلی وحشی بود نمیتونم زیاد تکون بخورم
جین:باشه*به خنده*
یونگی:بچه ها ما شاید خونه بگیریم و جدا زندگی کنیم
ات:آره میخوایم خونه بگیریم اینجوری خودمونم راحت تریم
همه:نههههههه
جیمین:ات نههه توروخدا نرین پیلیزززز
ات:جیمینی ما هم دیگه رو تو شرکت میبینیم
کوک:نههه کافی نیست اگه تو نباشی کی با من و جیمینی و جین گیم بازی کنههه
ات:بچه ها ما خودمونم راحت تریم ببخشید
تهیونگ:بچه ها اذیتشون نکنین شاید ما هم خونه جدا بگیرین اینو بفروشیم هر زوج خونه خودش
همه:عالیههههه
جیمین و کوک آبغوره گرفتن
جیمین و کوک و بردم تو بالکن که گریشون گرفت بغلشون کردم
ات:بچه ها توروخدا گریه نکنین من تحمل گریه شما رو ندارم پیلیز
جیمین و کوک منو بغل کردن که جین هم بهمون اضافه شد اونم گریه کرد ما ۴ نفر همو بغل کردیم و گریه میکردیم ولی من گریه نمیکردم سعی میکردم آرومشون کنم بچه های دیگه مارو نگا میکردن و میخندیدن
بچه ها یه پارت دیگه میزارم اول لایک بعد پارت بعدی
از اسلاید دوم تا پنجم هدیه های ات
اسلاید ششم انگشتر یونگی و ات
۵۷.۸k
۲۹ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.