(فیک "قرار" فصل دو) ۱
(فصل یکچهار قسمت بود و قرار بود همونجا تموم بشه اما بخاطر درخواستای شما به قولم عملکردم و بعد دقیقا فیک"لوسیفر" براتونآپش کرد:]
پس اگه فصل یکو نخوندید لینک قسمت یکو این زیر میزارم برید بخونید:
https://wisgoon.com/pin/46622102/تک_پارتی_"قرار"۱/
واگر هم خوندید نظراتونو برام بنویسید! ^^♡)
پدر ا.ت با دیدن این صحنه گمان کرد که تموم آرزوهاش برآورده شده و درحالی که اشکاشو پاک میکرد با یه لبخند از کافه خارج شد
ا.ت با دید پدرش که ازونجا رفت نفس راحتی کشید و خودشم به سمت رفت
جیهوپ: کجا میری!
ا.ت: مگه تموم نشد؟ فعلا تا همینجا داشته باش تا بقیشو اکی کنیم !
جیهوپ به علامت تایید سرشو تکون داد و منتظر شد ا.ت از کافه بره
و تا ا.ت پاشو گذاشت بیرون جیهوپ داد کشید:
منشی لیییییی
ازونور منشی لی خر ذوق تر از جیهوپ فریاد زد:
قربانننننن
و عین این فیلمای درام پرید تو بغل همو از ذوق بالا پایین پریدن
منشی لی: دیدید قبول مرد قربانننن
جیهوپ: باورم نمیشهههههه
منشی لی من همیشه به شما ایمان دارممممم
.
.
.
ا.ت: من...الان...نامزد کردم!؟
ا.ت با چشمای گرد شده به حلقهی توی دستش زل زد و خودشو رو صندلی انداخت
ا.ت: تو چیکار کرد ا.ت!
یهو از جاش پرید و توی دفترش مشغول قدن زدن شد:
حالا چه غلطی بکنم...من هنوز جوونم برای ازدواج اماده نیستم!..وایسا ببینم...باید تختمو باهاش شریک شم! باید باهم خوراکیامو تقسیم کنیم!؟ باید عزیزمش صداش کنمممم؟؟؟ نههههههههه
ا.ت یهو سر جاش میخکوب شد:
وایسا ببینم...اگه با این یارو یه برم تو رابطه...دیگه نیاز نیست یکسره با یه از دماغ فیل افتادهی احمق دیگه برم سر قرار!؟ قرار نیست دیگه بابا سر اینکه ازدواج کنم بهم غر بزنه!؟
ا.ت شروع به کف زدن و پیروزمندانه لبخندشو تحویل آینه داد:
همینه...
.
.
.
جیهوپ: خب خانم کیم...چرا میخواستید منو بیینید؟
ا.ت: راحت باش بابا! ا.ت صدام کن!
جیهوپ: میتونم؟
ا.ت: چرا که نه ما الان نامزدیم!
جیهوپ: درسته...
ا.ت یه ورق که به چندتا ورق دیگه پنس شده بود رو از کیفش درآورد و رو میز گذاشت
با دوتا انگشتش اونو به سمت جیهوپ هل دا. و اشاره کرد که بخونتش
جیهوپ: این چیه؟
ا.ت لبخندی زد و سمت جیهوپ خم شد:
قرارداد تجاری!
.
.
.
계속
پس اگه فصل یکو نخوندید لینک قسمت یکو این زیر میزارم برید بخونید:
https://wisgoon.com/pin/46622102/تک_پارتی_"قرار"۱/
واگر هم خوندید نظراتونو برام بنویسید! ^^♡)
پدر ا.ت با دیدن این صحنه گمان کرد که تموم آرزوهاش برآورده شده و درحالی که اشکاشو پاک میکرد با یه لبخند از کافه خارج شد
ا.ت با دید پدرش که ازونجا رفت نفس راحتی کشید و خودشم به سمت رفت
جیهوپ: کجا میری!
ا.ت: مگه تموم نشد؟ فعلا تا همینجا داشته باش تا بقیشو اکی کنیم !
جیهوپ به علامت تایید سرشو تکون داد و منتظر شد ا.ت از کافه بره
و تا ا.ت پاشو گذاشت بیرون جیهوپ داد کشید:
منشی لیییییی
ازونور منشی لی خر ذوق تر از جیهوپ فریاد زد:
قربانننننن
و عین این فیلمای درام پرید تو بغل همو از ذوق بالا پایین پریدن
منشی لی: دیدید قبول مرد قربانننن
جیهوپ: باورم نمیشهههههه
منشی لی من همیشه به شما ایمان دارممممم
.
.
.
ا.ت: من...الان...نامزد کردم!؟
ا.ت با چشمای گرد شده به حلقهی توی دستش زل زد و خودشو رو صندلی انداخت
ا.ت: تو چیکار کرد ا.ت!
یهو از جاش پرید و توی دفترش مشغول قدن زدن شد:
حالا چه غلطی بکنم...من هنوز جوونم برای ازدواج اماده نیستم!..وایسا ببینم...باید تختمو باهاش شریک شم! باید باهم خوراکیامو تقسیم کنیم!؟ باید عزیزمش صداش کنمممم؟؟؟ نههههههههه
ا.ت یهو سر جاش میخکوب شد:
وایسا ببینم...اگه با این یارو یه برم تو رابطه...دیگه نیاز نیست یکسره با یه از دماغ فیل افتادهی احمق دیگه برم سر قرار!؟ قرار نیست دیگه بابا سر اینکه ازدواج کنم بهم غر بزنه!؟
ا.ت شروع به کف زدن و پیروزمندانه لبخندشو تحویل آینه داد:
همینه...
.
.
.
جیهوپ: خب خانم کیم...چرا میخواستید منو بیینید؟
ا.ت: راحت باش بابا! ا.ت صدام کن!
جیهوپ: میتونم؟
ا.ت: چرا که نه ما الان نامزدیم!
جیهوپ: درسته...
ا.ت یه ورق که به چندتا ورق دیگه پنس شده بود رو از کیفش درآورد و رو میز گذاشت
با دوتا انگشتش اونو به سمت جیهوپ هل دا. و اشاره کرد که بخونتش
جیهوپ: این چیه؟
ا.ت لبخندی زد و سمت جیهوپ خم شد:
قرارداد تجاری!
.
.
.
계속
۱۰۳.۸k
۲۶ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.