پارت نهم عشق ناشناسم

پارت نهم عشق ناشناسم:
ویو ات : بعد از چند ساعت ، بالاخره کارها رو تموم کردم و دیگه کاری نداشتم
پس رفتم سمت راهرو که کوک همون موقع داشت
رد میشد
من برگشتم و طوری که منو نبینه رفتم
و قشنگ صبر کردم تا بره
وقتی که رفت برگشتم و به راهم ادامه دادم
رسیدم به اتاقی که توش میخوابیدم
خیلی خسته بودم پس رفتم توی لحافم و دراز کشیدم
بعد از کلی فکر کردن ، فهمیدم که اگر منو میخواد بکشه باید در برم
و این یعنی یه نقشه خیلی دقیق برای فرار میخواستم
به کسی نمیتونستم اعتماد کنم
پس خودم شروع به نقشه کشیدن کردم
همینجوری در حال نقشه کشیدن بودم که یکی اومد تو
بلند شدم و نگاهش کردم که فهمیدم کوکه
+ اینجا چیکار میکنین ؟
- لباست رو عوض کن ، یه دست لباس توی کمد هست اونو بپوش
وقتی که اینو گفت اومد سمتم و یه نگاه بهم کرد و با ناراحتی ، با سرعت رفت بیرون
نفهمیدم قضیه چیه ، ولی فکر میکنم که میخواد منو بفروشه
لباس رو پوشیدم
که در به صدا در اومد و یکی وارد شد
+ من هنوز دکمه لباسم رو نبستم لطفا برین بیرون
- منم آت
بیا برات ببندمشون
+ ببخشید آقا ولی مگه ما با هم نسبتی داریم ؟
- نه نداریم ، خودت ببند سریع
سریع بستم و به سمت کوک برگشتم
- بهت میاد ، طرف خوشش میاد
+ چی ؟ کی باید خوشش بیاد ؟
- یکی ازت خوشش اومده
میخوادت
و می‌خوام بفروشمت بهش
+ چی ؟
پس این یعنی تمام حرفا درست بود
- بیا بیرون
+ نه ، نه
تو منو گول زدی
من فکر میکردم عاشقمی
الآنم میخوای منو بفروشی؟
چرا اینکارو می‌کنی ؟
چرا من ؟
- از اولین روزی که دیدمت ، معلوم بود قیمت خوبی داری
فکر کردی عاشقت شدم؟!
نه عزیز من عاشق هیچکی نیستم و نمیشم
حقیقتا خودمم خر بودم که به حرفش گوش دادم و باورش کردم
پس باید تاوان پس میدادم
منو برد پایین و اون شخص منو دید
یه پسر حدودا سی ساله بود
که قد بلندی داشت
- همینو میخواستی؟
مرد: آره خودشه
- پس ببرش ، شرایط رو هم رعایت کن و پول رو هم بده
بعد هم خدافظ
وقتی داشتن با هم کار ها رو میکردن و با هم قرار داد میبستن
من گوشه وایستاده بودم
و همش به کوک نگاه میکردم و گریه میکردم
طرف منو از خونه برد و توی ماشین نشوند
مرد : ببین من تو رو نجات دادم ، حالا هم آزادی
+ چی؟!
مرد : ببین باید چند روز پیشم بمونی ولی کارت ندارم
من کارگاه خصوصی منطقه ام
و فهمیدم چند تا دختر گم شدن
که بعد از کمی تحقیق فهمیدم اینجاست
یکم مشکوک بود و من اصلا بهش اعتماد نداشتم ولی قبول کردم و به نقشه فرار. کشیدنم ادامه دادم
اگر راست می‌گفت چجوری پیدا کرده بود اینجا رو اونم ایندقر زود ؟!
دیدگاه ها (۲)

پارت دهم جنگ برای عشق : ویو یونگی : ولی بعد از سفرخانوادم با...

پروفمون عوض شد :)گم نشیم :))

ادیت خودم :)ویدیو پس زمینه رو از توی پینترست برداشتم

پارت هشتم فیک عشق ناشناسم:ویو ات : یه چیزی دور بینیم پیچیده ...

پارت ۱۴

عشق چیز خوبیه پارت ۴ صبح از خواب بلند شدم یکی که بهش میومد س...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط