لجباز جذابP111
لجباز_جذابP111
ات"
اوردتم و روتخت گذاشتتم.. غلت زدم اونور..
نگاش کردم که رفت بیرون..
+اخیش..
که دیدم دوباره اومد و به دستش دقت کردم که کلید بود و درو قفل کرد و گذاشت توی کشوش..
_حالا دیکه نمیتونی در بری..
+هففف.. دیگه داری حوصلمو سرر میبری.. جونگ کوک..
_من حوصلتو سرر میبرم؟ پس بیا یه کار دیگه بکنیم..
+منحرفم نکن..
_منحرف بودی..
رفتم رو تخت و لحاف و از اون طرف غلت زدم و غلت زدم و غلت زدم.. که نزدیک بود از اون طرف بیوفتم و کوک گرفتتم..
_چرا اینجوری میکنی؟
+چون کاریم نکنی..
_جدی؟ مطمعنی؟
که یهو یادم افتاد دستام بسته و نمیتونم کاری بکنم و اون میتونه بوسم کنه..
+واااای..
دستشو گرفت روی لحاف یه بوس یه لحظه ای رو لبام زد..
+یاااا.. نکن دیگههه..
هر چقدر تکون دادم نمیتونستم بازش کنم..
_بی خود تلاش نکن بیبی کوچولو..
+میخوای ددی شی؟
_بودم و هستم..
+خیلی خب ددی دستامو بکش بیرون..
_منم حتما انجام میدم..
+من گشنمه.. میخوام غذا بخورم..
_بوست کنم مثل دیشب سیر میشی خسته میشی لالا میکنی.. خوبه؟
+بوس؟ نه تو خودت میدونی اینجوری خوشم نمیاد..
_میترسی..
+اوم.. عاااه.. بچت لگد زد..
_عه؟ منم باور کردم بچه ای که هنوز درست بزرگ نشده لگد میزنه..
+بیشعور..
سرشو اورد جلو که صدای داد و بی داد اجوما چند نفر دیگه رو شنیدیم.. یکم دیگه که گذشت فهمیدم جین اومده..
_فقط شانس داشتی.. همین..
شانس بهم رو کرده بود..ولی بهتره بگم فقط الان..چون بعدا کوک میفهمیدو دوباره..
یکم تکون خوردم و خودمو باز کردم و نشستم..
کوک درو باز کرد و باهم رفتیم بیرون.. جلوی در جین و هوسوک وایستاده بودن..
که جین بهم نگاه کرد..
جین: هی تووو..
_شما اینجا چه غلطی میکنین؟
جین: با ات کار دارم.. زود باش بیا اینجا ببینم؟
پشت کوک قایم شده بودم و نگاشون میکردم که یکی دستشو گذاشت پشت سرمو سیخ شدم..اروم برگشتم دیدم آیوعه و داره با پوست خند نگام میکنه و بهم یک چشمک زد..
چشام گرد شد..
_ات به تو چه ربطی داره؟
جین: بجا خسارت دادنش اومده برا من خوراکی برمیداره میخره..
کوک شوکه و جدی برگشت سمتم..
_چی؟
از کوک فاصله گرفتم و پشت آیو قایم شدم..
&هی دختره هرزه بیا اینجا..
_حرف دهنتو بفهم..
&هرزه یه دیگه..
÷که اینطوور..
تهیونگ رفت جلو و یه مشت زد تو صورت هوسوک و هوسک خورد به در و بسته شد..
آیو رو نگاه کردم که دیدم داره استیناشو لا میده..
×هیس..
انگار میخواست دعوا کنه..
کوک و تهیونگ با جین و هوسوک درگیر شده بودن..
صدای دعوا همه جا رو گرفته بود..
آیو خواست بره که دستشو گرفت و مشتم رو اوردم بالا و با اخم گفتم...
+فایتینگ.. منم الان میام..
آیو هم مشتشو زد و رفت قاطی شونو منم به سرعت رفتم توی اتاق و موهامو بالا گوجه ای بستم و با رمان مشکی که توی وسایلام بود بستم به پیشانیمو با داد.. به سمتشون (حمله😂) کردم..
ات"
اوردتم و روتخت گذاشتتم.. غلت زدم اونور..
نگاش کردم که رفت بیرون..
+اخیش..
که دیدم دوباره اومد و به دستش دقت کردم که کلید بود و درو قفل کرد و گذاشت توی کشوش..
_حالا دیکه نمیتونی در بری..
+هففف.. دیگه داری حوصلمو سرر میبری.. جونگ کوک..
_من حوصلتو سرر میبرم؟ پس بیا یه کار دیگه بکنیم..
+منحرفم نکن..
_منحرف بودی..
رفتم رو تخت و لحاف و از اون طرف غلت زدم و غلت زدم و غلت زدم.. که نزدیک بود از اون طرف بیوفتم و کوک گرفتتم..
_چرا اینجوری میکنی؟
+چون کاریم نکنی..
_جدی؟ مطمعنی؟
که یهو یادم افتاد دستام بسته و نمیتونم کاری بکنم و اون میتونه بوسم کنه..
+واااای..
دستشو گرفت روی لحاف یه بوس یه لحظه ای رو لبام زد..
+یاااا.. نکن دیگههه..
هر چقدر تکون دادم نمیتونستم بازش کنم..
_بی خود تلاش نکن بیبی کوچولو..
+میخوای ددی شی؟
_بودم و هستم..
+خیلی خب ددی دستامو بکش بیرون..
_منم حتما انجام میدم..
+من گشنمه.. میخوام غذا بخورم..
_بوست کنم مثل دیشب سیر میشی خسته میشی لالا میکنی.. خوبه؟
+بوس؟ نه تو خودت میدونی اینجوری خوشم نمیاد..
_میترسی..
+اوم.. عاااه.. بچت لگد زد..
_عه؟ منم باور کردم بچه ای که هنوز درست بزرگ نشده لگد میزنه..
+بیشعور..
سرشو اورد جلو که صدای داد و بی داد اجوما چند نفر دیگه رو شنیدیم.. یکم دیگه که گذشت فهمیدم جین اومده..
_فقط شانس داشتی.. همین..
شانس بهم رو کرده بود..ولی بهتره بگم فقط الان..چون بعدا کوک میفهمیدو دوباره..
یکم تکون خوردم و خودمو باز کردم و نشستم..
کوک درو باز کرد و باهم رفتیم بیرون.. جلوی در جین و هوسوک وایستاده بودن..
که جین بهم نگاه کرد..
جین: هی تووو..
_شما اینجا چه غلطی میکنین؟
جین: با ات کار دارم.. زود باش بیا اینجا ببینم؟
پشت کوک قایم شده بودم و نگاشون میکردم که یکی دستشو گذاشت پشت سرمو سیخ شدم..اروم برگشتم دیدم آیوعه و داره با پوست خند نگام میکنه و بهم یک چشمک زد..
چشام گرد شد..
_ات به تو چه ربطی داره؟
جین: بجا خسارت دادنش اومده برا من خوراکی برمیداره میخره..
کوک شوکه و جدی برگشت سمتم..
_چی؟
از کوک فاصله گرفتم و پشت آیو قایم شدم..
&هی دختره هرزه بیا اینجا..
_حرف دهنتو بفهم..
&هرزه یه دیگه..
÷که اینطوور..
تهیونگ رفت جلو و یه مشت زد تو صورت هوسوک و هوسک خورد به در و بسته شد..
آیو رو نگاه کردم که دیدم داره استیناشو لا میده..
×هیس..
انگار میخواست دعوا کنه..
کوک و تهیونگ با جین و هوسوک درگیر شده بودن..
صدای دعوا همه جا رو گرفته بود..
آیو خواست بره که دستشو گرفت و مشتم رو اوردم بالا و با اخم گفتم...
+فایتینگ.. منم الان میام..
آیو هم مشتشو زد و رفت قاطی شونو منم به سرعت رفتم توی اتاق و موهامو بالا گوجه ای بستم و با رمان مشکی که توی وسایلام بود بستم به پیشانیمو با داد.. به سمتشون (حمله😂) کردم..
۱۰.۵k
۲۱ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.