وقتی عضو هشتم بی تی اسی و اون عاشقته
وقتی عضو هشتم بی تی اسی و اون عاشقته
درخواستی☆
p.4
ظهر شده بود من داخل اتاق تمرین روی زمین نشسته بودم و با گوشیم ور میرفتم که پیامکی از
فرد ناشناس به گوشی ام اومد
وارد پیامک ها شدم و پیام ناشناس رو که نوشته بود :
ات میای جلوی در خروجی کارت دارم فکر میکنم الان بهترین موقع برای گفتنش باشه
از جونگکوک
اون جونگکوک بود اره ... وقتش بود که احساساتم رو بهش بگم
خودمو جمع و جور کردم و بدو به سمت در خروجی حرکت کردم
جونگکوک رو دیدم که داشت با پاهاش برگ های روی زمین رو اینو اونور می کرد
ات:خب جونگوک چیکارم داشتی
جونگکوک:عه اومدی ..
خب ات گفتی بعدا راجبش حرف میزنیم فکر میکنم الان بهترین موقع باشه که بتونی بهم بگی
ات:خب باشه جونگکوک میگم من...اهم اهم ...
من دوستت دارم جونگکوک ...اونقدری که حاضرم تا اخر عمر با هر خوب و بدت زندگی کنم
عاشقتم اندازه دنیا ... عه ببخشید یهویی گفتم حیح
جونگکوک:ات(شوک)
ات تو داری راست میگی
ات:اره برای چی باید دروغ بگم
جونگکوک:ات اصلا باورم نمیشه
منم دوستت دارم اندازه اسمون ها ستاره ها اقیانوس ها دری....
ات:جونگکوک بسه فهمیدم (خنده)
جونگکوک:(خنده)
جونگکوک ات رو محکم بغل میکنه و بعدش یه بوس کوچولو روی لباش میکاره
بعد چند مدت دوستی تصمیم میگیرین به بقیه اعضا هم بگن ...
*نه ماه بعد*
ات:خب سلام میدونم خیلی دیر شد ولی ما بعد نه ماه تصمیم گرفتیم که باهم بودن رو تا اخر عمرو عملی کنیم و ایند دفعه واقعا کنار هم باشیم
ارو درست فکر کردید امروز روز عروسیمونه و من خیلی خوشحالم نه ماه منتظر این لحظه بودم
سه هفته پیش جونگکوک ازم خواستگاری کرد خیلی دیر بود ولی خب مجبور بودیم
و ...
اون ها روز به روز پیش تر از قبل عاشق هم میشدن و باهم کنار می اومدن
ات یک بار عاشق شد ولی مفید ...
Thd end
درخواستی☆
p.4
ظهر شده بود من داخل اتاق تمرین روی زمین نشسته بودم و با گوشیم ور میرفتم که پیامکی از
فرد ناشناس به گوشی ام اومد
وارد پیامک ها شدم و پیام ناشناس رو که نوشته بود :
ات میای جلوی در خروجی کارت دارم فکر میکنم الان بهترین موقع برای گفتنش باشه
از جونگکوک
اون جونگکوک بود اره ... وقتش بود که احساساتم رو بهش بگم
خودمو جمع و جور کردم و بدو به سمت در خروجی حرکت کردم
جونگکوک رو دیدم که داشت با پاهاش برگ های روی زمین رو اینو اونور می کرد
ات:خب جونگوک چیکارم داشتی
جونگکوک:عه اومدی ..
خب ات گفتی بعدا راجبش حرف میزنیم فکر میکنم الان بهترین موقع باشه که بتونی بهم بگی
ات:خب باشه جونگکوک میگم من...اهم اهم ...
من دوستت دارم جونگکوک ...اونقدری که حاضرم تا اخر عمر با هر خوب و بدت زندگی کنم
عاشقتم اندازه دنیا ... عه ببخشید یهویی گفتم حیح
جونگکوک:ات(شوک)
ات تو داری راست میگی
ات:اره برای چی باید دروغ بگم
جونگکوک:ات اصلا باورم نمیشه
منم دوستت دارم اندازه اسمون ها ستاره ها اقیانوس ها دری....
ات:جونگکوک بسه فهمیدم (خنده)
جونگکوک:(خنده)
جونگکوک ات رو محکم بغل میکنه و بعدش یه بوس کوچولو روی لباش میکاره
بعد چند مدت دوستی تصمیم میگیرین به بقیه اعضا هم بگن ...
*نه ماه بعد*
ات:خب سلام میدونم خیلی دیر شد ولی ما بعد نه ماه تصمیم گرفتیم که باهم بودن رو تا اخر عمرو عملی کنیم و ایند دفعه واقعا کنار هم باشیم
ارو درست فکر کردید امروز روز عروسیمونه و من خیلی خوشحالم نه ماه منتظر این لحظه بودم
سه هفته پیش جونگکوک ازم خواستگاری کرد خیلی دیر بود ولی خب مجبور بودیم
و ...
اون ها روز به روز پیش تر از قبل عاشق هم میشدن و باهم کنار می اومدن
ات یک بار عاشق شد ولی مفید ...
Thd end
- ۱۶۹
- ۲۱ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط