ازدواج اجباری با مافیا
ازدواج اجباری با مافیا
پارت ۴
ویو ا.ت
ناگهان دیدم جیمین نزدیک من وفوری گوشیش زنگ خورد به طرف میز خودش رفت و گوشیشو برداشت رفت حیاط تا صحبت کن بعد ۱ دقیقه جیمین اومد
_ا.ت
+بله
_تهیونگ بهترین دوستم فردا مهمونی گرفته و مارو دعوت کرده دوست داری بیای؟
+واقعا... میتونم بیام ؟
_اره
از شدت خوشحالی جیمین بغل کردم
_هی ا.ت آرووم باش خفم کردی(درحال خندیدن گفت)
+ببخشید
_اشکال نداره برو غذاتو بخور
ویو جیمین
دیدم ا.ت رفت سر صندلی خودش از اون موقع نتونستم به بغل کردنش فکر نکنم وقتی بغلم کرد بود بغلش یه آرامش بهم دست داد نمیدونم چرا حس میکنم بعد ۳ سال عاشق دختری که ۱۸ سالشه شدم
فردا صبح.....
ویو جیمین
بلند شدیم رفتیم مسواک زدیم ا.ت دوش گرفتم منم بعد ا.ت دوش گرفتم
ا.ت لباس منو خودشو آماده کرد ا.ت لباسشو پوشید منم لباسمو پوشیدم
+جیمین
_ها؟
+بیا زیپ پشت لباسمو ببند
_باشه
ویو جیمین
رفتم زیپ ا.ت ببندم که کمرشو دیدم به سختی آب دهنمو قورت دادم فوری زیپ بستم ا.ت برآید استایل بغل کردم بردم سمت ماشین
پارت ۵ به حمایت نیاز دارم
پارت ۴
ویو ا.ت
ناگهان دیدم جیمین نزدیک من وفوری گوشیش زنگ خورد به طرف میز خودش رفت و گوشیشو برداشت رفت حیاط تا صحبت کن بعد ۱ دقیقه جیمین اومد
_ا.ت
+بله
_تهیونگ بهترین دوستم فردا مهمونی گرفته و مارو دعوت کرده دوست داری بیای؟
+واقعا... میتونم بیام ؟
_اره
از شدت خوشحالی جیمین بغل کردم
_هی ا.ت آرووم باش خفم کردی(درحال خندیدن گفت)
+ببخشید
_اشکال نداره برو غذاتو بخور
ویو جیمین
دیدم ا.ت رفت سر صندلی خودش از اون موقع نتونستم به بغل کردنش فکر نکنم وقتی بغلم کرد بود بغلش یه آرامش بهم دست داد نمیدونم چرا حس میکنم بعد ۳ سال عاشق دختری که ۱۸ سالشه شدم
فردا صبح.....
ویو جیمین
بلند شدیم رفتیم مسواک زدیم ا.ت دوش گرفتم منم بعد ا.ت دوش گرفتم
ا.ت لباس منو خودشو آماده کرد ا.ت لباسشو پوشید منم لباسمو پوشیدم
+جیمین
_ها؟
+بیا زیپ پشت لباسمو ببند
_باشه
ویو جیمین
رفتم زیپ ا.ت ببندم که کمرشو دیدم به سختی آب دهنمو قورت دادم فوری زیپ بستم ا.ت برآید استایل بغل کردم بردم سمت ماشین
پارت ۵ به حمایت نیاز دارم
- ۸.۸k
- ۲۸ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط