اشپزان پارت

اشپزان پارت 10

زوزود پلک میزد ک چهرم حالت سوالی شد و لب زدم
ا/ت:چیزی شده؟
جین همینجوری بهم زل زده بود ک لب هاش شروع ب حرکت کردن و خیلی اروم مرتب گفت
جین:بریم داخل
ا/ت:خب..اتفاقی نیوفتاده
جین:نه فقط بریم داخل،دنبالم بیا
هیچی نگفتم و رفتم داخل ک رفت طبقه بالا و گفت
جین:نمیشه توی ی اتاق بخوام مثل زود جا پ برو اینجا،تخت و پتو داره نگران نباش
ا/ت:چرا انقدر عجیب رفتار میکنی
جین:توهم برت نداره وقتی اعصبی میشم این جوری میشم
ا/ت:ممنون بابت اتاق شب خوش من میرم
جین:باشه
تعظیم کردم ورفتم توی اتاق،اتاق خیلی ساده و شیک بود لامپ های دیگ رو ک روشن کردم انگار خورشید جلو چشام بود
چون تاریک بود نتونستم نما خونرو ببینم ولی از اتاق معلومه خونه خبلی شیک و خوشگله
توی اتاق یک تخت بود ک زیر پنجره بود جلوی تخت اینه قدی بزرگی بود و اونطرف ی کمد بزرگ بود از سر کنجکاوی کمد و باز کردم هیچی نبود توش بیخیال شدم رفتم رو تخت
کیف مو ی طرف پرت کردم و خزیدم زیر پتو و چشم هام رو روی هم گزاشتم ک اصلا حواسم ب لامپ ها نبود ک با عجله بلند شدم لامپ ها رو خواموش کردم و از توی کیفم شارژ رو برداشتم و گوشی و زدم ب شارژ و پتورو قشنگ رو خودم کشیدم

#jin
#army
#bts
دیدگاه ها (۱۳)

فیک تهیونگ پارت 4( کادر مهربانی )سانهو گفتسانهو:من امروز نوب...

فکت از کره _افراد کره ای خیلی ب بزرگ تر ها احترام میزارن _مر...

فکت از اعضا

فکت اعضا

"سرنوشت "p,36...۱۰ مین بعد ....ا/ت : بریم تو ؟ سرده....کوک :...

پارت ۵ فیک مرز خون و عشق

پارت ۷۲ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط