نگهبان( پارت چهاردهم )
نگهبان( پارت چهاردهم )
* ویو ا/ت *
از خواب پاشدم، رو تختم بودم..... .
از تخت پاشدم و یه آبی به صورتم زدم و یه لباس پوشیدم ( میزارم عکس لباسو ) و رفتم پایین...امروز مدرسه تعطیل بود منم رفتم بیرون....داشت بارون میومد.
که یهو کوک اومد طرفم...
ا/ت : سلام...
کوک : سلام!
ا/ت : واسه دیشب که منو...
کوک : ببین اممممم....فکرشو نکن( خجالت زده)
ا/ت : ( لبخند ) باشه....ولی من که مشکلی باهاش نداشتم....!
کوک : واقعا....؟
ا/ت : خب....معلومه !
کوک : ( لبخند )
ا/ت : خب....بیا یکم بگردیم...بعد میریم دوباره مدرسه و بگردیم....!
کوک : آره...فکر خوبیه!
ا/ت : حالا اگه میتونی منو بگیررر!
ا/ت دوید و کوک هم پشت سرش...که بعد از چند دقیقه کوک ا/ت رو از پشت بغل کرد...( اگر کیدراما دیدید میدونید چطوری بغل کرد )
کوک : گرفتمت....!
ا/ت : ( خنده ) خیلی تند میدوی !
کوک : من نگهبانم دیگه....اگر به کمکم نیاز داشتی من باید سریع بدوم...!!!
ا/ت : آره...منطقیه!
* نیم ساعت بعد *
من و کوک تمام شهر و گشتیم و رفتیم یه جا نشستیم و بعد از اینکه استراحت کردیم رفتیم سمت مدرسه....یواشکی از پنجره اومدیم تو کلاس و شروع به گشتن کردیم....( اینم بهتون بگم این مدرسه ۴۰- ۵۰ طبقست 🗿)
* ویو کوک *
ا/ت داشت یه کلاس رو میگشت و منم از ا/ت جدا شدم و به سمت کلاس دیگه ای رفتم...یه جعبه دیدم که داخلش میدرخشید منم درشو باز کردم.....ولی کلید نبود....!
بچه ها چند تا ایدل پیدا کردم از میان فالورا و تا پنج شنبه اهنگ میسازن...آماده باشید🗿💕
* ویو ا/ت *
از خواب پاشدم، رو تختم بودم..... .
از تخت پاشدم و یه آبی به صورتم زدم و یه لباس پوشیدم ( میزارم عکس لباسو ) و رفتم پایین...امروز مدرسه تعطیل بود منم رفتم بیرون....داشت بارون میومد.
که یهو کوک اومد طرفم...
ا/ت : سلام...
کوک : سلام!
ا/ت : واسه دیشب که منو...
کوک : ببین اممممم....فکرشو نکن( خجالت زده)
ا/ت : ( لبخند ) باشه....ولی من که مشکلی باهاش نداشتم....!
کوک : واقعا....؟
ا/ت : خب....معلومه !
کوک : ( لبخند )
ا/ت : خب....بیا یکم بگردیم...بعد میریم دوباره مدرسه و بگردیم....!
کوک : آره...فکر خوبیه!
ا/ت : حالا اگه میتونی منو بگیررر!
ا/ت دوید و کوک هم پشت سرش...که بعد از چند دقیقه کوک ا/ت رو از پشت بغل کرد...( اگر کیدراما دیدید میدونید چطوری بغل کرد )
کوک : گرفتمت....!
ا/ت : ( خنده ) خیلی تند میدوی !
کوک : من نگهبانم دیگه....اگر به کمکم نیاز داشتی من باید سریع بدوم...!!!
ا/ت : آره...منطقیه!
* نیم ساعت بعد *
من و کوک تمام شهر و گشتیم و رفتیم یه جا نشستیم و بعد از اینکه استراحت کردیم رفتیم سمت مدرسه....یواشکی از پنجره اومدیم تو کلاس و شروع به گشتن کردیم....( اینم بهتون بگم این مدرسه ۴۰- ۵۰ طبقست 🗿)
* ویو کوک *
ا/ت داشت یه کلاس رو میگشت و منم از ا/ت جدا شدم و به سمت کلاس دیگه ای رفتم...یه جعبه دیدم که داخلش میدرخشید منم درشو باز کردم.....ولی کلید نبود....!
بچه ها چند تا ایدل پیدا کردم از میان فالورا و تا پنج شنبه اهنگ میسازن...آماده باشید🗿💕
۴۱.۵k
۲۲ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.