نگهبان( پارت پانزدهم )
نگهبان( پارت پانزدهم )
* ویو کوک *
یه کلید توش بود...منم رفتم سریع به ا/ت نشون بدم!
کوک : ا/تتت!
ا/ت : هوم...؟!!!
کوک : یه کلید توی یه جعبه پیدا کردم!
ا/ت : بده ببینم!
کلید رو دادم به ا/ت .
ا/ت : فقط همین کلید توش بود؟!
کوک : آره...
ا/ت : بیا بریم...فعلا واسه امروز بسه!
کوک : بریم...
با ا/ت رفتیم خونه و نزدیک های شب بود مینسو هم خونه نبود ( اینم بگم پدر و مادر مینسو مردن)
ا/ت : خب...شاید این کلید یه سرنخه!
کوک : آره...شاید!
ا/ت: بنظرت باید چیکارش کنیم؟
کوک : وقتی خوابیدی دوباره ببینش و ازش بپرس!
ا/ت : تو نگهبانی یعنی نمیدونی؟
کوک : یاااا....من فقط باید مراقب تو باشم، جادو که ندارم! فقط دوتا بال دارم...همین!
ا/ت : هعی...!
کوک : میخوای یکم بخواب...بدنت خسته شده....
ا/ت : هوفففف...آره فکر خوبیه...!
* ویو ا/ت *
گرفتم خوابیدم و تا چشمام رو بستم زیرم خالی شد و دوباره صدای همون زنه رو شنیدم.
؟ : میخواستی منو ببینی؟
ا/ت : آره...
؟ : خب؟
ا/ت : این کلید چی بود؟ باید باهاش چیکار کنم؟!!
؟ : این کلید دری رو برات باز میکنه که تمام راز ها فاش میشه! کلید خیلی مهمیه...! نباید گمش کنی! فهمیدی؟
ا/ت : آره...ولی باید کجا برم؟
؟ : برو داخل جنگل مه آلود و منتظر معجزه نورانی شو....!!!!!
ا/ت : چ...چی؟
یهو از خواب پاشدم...کوک نبود.
مینسو : چاگیاااا....بلند شو بیا صبحانه بخور!
ا/ت : اومدم!
فعلا🦋🫠
* ویو کوک *
یه کلید توش بود...منم رفتم سریع به ا/ت نشون بدم!
کوک : ا/تتت!
ا/ت : هوم...؟!!!
کوک : یه کلید توی یه جعبه پیدا کردم!
ا/ت : بده ببینم!
کلید رو دادم به ا/ت .
ا/ت : فقط همین کلید توش بود؟!
کوک : آره...
ا/ت : بیا بریم...فعلا واسه امروز بسه!
کوک : بریم...
با ا/ت رفتیم خونه و نزدیک های شب بود مینسو هم خونه نبود ( اینم بگم پدر و مادر مینسو مردن)
ا/ت : خب...شاید این کلید یه سرنخه!
کوک : آره...شاید!
ا/ت: بنظرت باید چیکارش کنیم؟
کوک : وقتی خوابیدی دوباره ببینش و ازش بپرس!
ا/ت : تو نگهبانی یعنی نمیدونی؟
کوک : یاااا....من فقط باید مراقب تو باشم، جادو که ندارم! فقط دوتا بال دارم...همین!
ا/ت : هعی...!
کوک : میخوای یکم بخواب...بدنت خسته شده....
ا/ت : هوفففف...آره فکر خوبیه...!
* ویو ا/ت *
گرفتم خوابیدم و تا چشمام رو بستم زیرم خالی شد و دوباره صدای همون زنه رو شنیدم.
؟ : میخواستی منو ببینی؟
ا/ت : آره...
؟ : خب؟
ا/ت : این کلید چی بود؟ باید باهاش چیکار کنم؟!!
؟ : این کلید دری رو برات باز میکنه که تمام راز ها فاش میشه! کلید خیلی مهمیه...! نباید گمش کنی! فهمیدی؟
ا/ت : آره...ولی باید کجا برم؟
؟ : برو داخل جنگل مه آلود و منتظر معجزه نورانی شو....!!!!!
ا/ت : چ...چی؟
یهو از خواب پاشدم...کوک نبود.
مینسو : چاگیاااا....بلند شو بیا صبحانه بخور!
ا/ت : اومدم!
فعلا🦋🫠
۵۹.۴k
۲۲ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.