قسمت پنجم پارت اخر
قسمت پنجم پارت اخر
تازه از دربیرون رفته بودیم که با لی روبه روشدیم سرش توگوشیش بود ،متوجه حضورماکه شد سریع گفت :اارزی من داشتم شمارتو...
رزی حول شدواین کاملا مشهود بود ،سریع گفت:اا نمی دونستم میخوای بیای !
لی دستشو توجیبش کردوابرویی بالاانداخت و گفت:جایی میخواستین برین؟!!
همزمان باهم گفتیم:خرید
لی خندش گرفت اما برای کنترلش درجواب ما گفت:اما من میخوام ی جای دیگه ببرمتون
پوفی کردم وزودترازرزی پرسیدم:کجا؟!
لی بی تفاوت شونه ای بالا انداخت وگفت:پیش ی ادم جذاب ومعروف عین خودم،ی دوست
متعجب نگاهش کردم که اشاره زد سوارشیم رزی باخنده گفت:الان دراصل پزشهرتتومیدی دیگه درسته؟!
خندم گرفت چقدرخوب بود که رزی یکی مثل لی روکنارش داشت سنگینی نگاه های گه گاه رزی ولی روروی خودم احساس میکرد،باایستادن ماشین هرسه پیاده شدیم لی درست روبه روی خونه ای ایستاده بودوروبه ماگفت:خب بفرمایین
روبه لی گفتم:بالاخره نمیخوای بگی که خونه ی کیه ؟
باهمون حالت قبلیش گفت:خونه ی یکی از اعضای گروه که به طورموقت اومده اینجا درست مثل من
چهره ی رزی باشنیدن کلمه ی موقت درهم شد ولی بافهمیدن این موضوع بی حرف دستش رودورشونه ی رزی حلقه کرد اروم کنا شون قدم برداشتم قراربود گذشته تکرارنشه قراربود اروم شم ولی من همچنان تنها بودم .بابازشدن دربی اهمیت سرم روبه سمت دیگه ای چرخوندم ولی همچنان صداشون رومیشنیدم لی:هی سلام لو خوبی؟!
صدای سخصی که لی لو خطابش کرده بود به گوش رسید:سلام لی چه خوب شد که اومدی باید باهات صحبت میکردم
لی :دقیقا برای همین اومدم
بعدازمکث کوتاهی گفت:خب معرفی میکنم رزی قبلا درموردش بهت گفته بودم ودوست مشترکمون...
سرم روچرخوندم تا بتونم خودم رومعرفی کنم که باکسی که روبه روشدم بهت زده نگاه کردم وهیجان زده تند گفتم:لوهان تو...
این لوهان بود ،درست روبه روی من؟باچشم های گرد شده داشت نگاهم میکرد واروم زمزمه کرد:جیسو
نگاه رزی ولی رنگ تردید گرفت وهمزمان گفتن:شمادوتاهمدیگرو میشناسین ؟!
لوهان باسرتایید کرد وبهد هول ماروبه داخل دعوت کرد.حالا یادم میاد چراصداش برام اشنابود قبلا یک سری از اهنگ هاش روشنیده بودم .صدای زنگ دراومدوپشت بنداون صدای اشنایی که ازروبه روشدن بااون واهمه داشتم چندبارچشمام روروی هم فشاردادم وبعد نگاهش کردم ست لی تنش بودوکفش های کالج مشکی وچهره ای که حتم داشتم میتونه نگاه خیره هردختری روبه خودش حذب کنه ،دستی داخل موهاش کشید ونگاهش رودورتادور سالن پذیرایی چرخوند ومن فقط سرم رو پایین انداختم ،صدای صحبتشو رومیشنیدم ومن فقط سنگینی نگاهی رواحساس میکردم فک کنم توهم زده بودم چرا دستام یخ کرده بودن؟!
تازه از دربیرون رفته بودیم که با لی روبه روشدیم سرش توگوشیش بود ،متوجه حضورماکه شد سریع گفت :اارزی من داشتم شمارتو...
رزی حول شدواین کاملا مشهود بود ،سریع گفت:اا نمی دونستم میخوای بیای !
لی دستشو توجیبش کردوابرویی بالاانداخت و گفت:جایی میخواستین برین؟!!
همزمان باهم گفتیم:خرید
لی خندش گرفت اما برای کنترلش درجواب ما گفت:اما من میخوام ی جای دیگه ببرمتون
پوفی کردم وزودترازرزی پرسیدم:کجا؟!
لی بی تفاوت شونه ای بالا انداخت وگفت:پیش ی ادم جذاب ومعروف عین خودم،ی دوست
متعجب نگاهش کردم که اشاره زد سوارشیم رزی باخنده گفت:الان دراصل پزشهرتتومیدی دیگه درسته؟!
خندم گرفت چقدرخوب بود که رزی یکی مثل لی روکنارش داشت سنگینی نگاه های گه گاه رزی ولی روروی خودم احساس میکرد،باایستادن ماشین هرسه پیاده شدیم لی درست روبه روی خونه ای ایستاده بودوروبه ماگفت:خب بفرمایین
روبه لی گفتم:بالاخره نمیخوای بگی که خونه ی کیه ؟
باهمون حالت قبلیش گفت:خونه ی یکی از اعضای گروه که به طورموقت اومده اینجا درست مثل من
چهره ی رزی باشنیدن کلمه ی موقت درهم شد ولی بافهمیدن این موضوع بی حرف دستش رودورشونه ی رزی حلقه کرد اروم کنا شون قدم برداشتم قراربود گذشته تکرارنشه قراربود اروم شم ولی من همچنان تنها بودم .بابازشدن دربی اهمیت سرم روبه سمت دیگه ای چرخوندم ولی همچنان صداشون رومیشنیدم لی:هی سلام لو خوبی؟!
صدای سخصی که لی لو خطابش کرده بود به گوش رسید:سلام لی چه خوب شد که اومدی باید باهات صحبت میکردم
لی :دقیقا برای همین اومدم
بعدازمکث کوتاهی گفت:خب معرفی میکنم رزی قبلا درموردش بهت گفته بودم ودوست مشترکمون...
سرم روچرخوندم تا بتونم خودم رومعرفی کنم که باکسی که روبه روشدم بهت زده نگاه کردم وهیجان زده تند گفتم:لوهان تو...
این لوهان بود ،درست روبه روی من؟باچشم های گرد شده داشت نگاهم میکرد واروم زمزمه کرد:جیسو
نگاه رزی ولی رنگ تردید گرفت وهمزمان گفتن:شمادوتاهمدیگرو میشناسین ؟!
لوهان باسرتایید کرد وبهد هول ماروبه داخل دعوت کرد.حالا یادم میاد چراصداش برام اشنابود قبلا یک سری از اهنگ هاش روشنیده بودم .صدای زنگ دراومدوپشت بنداون صدای اشنایی که ازروبه روشدن بااون واهمه داشتم چندبارچشمام روروی هم فشاردادم وبعد نگاهش کردم ست لی تنش بودوکفش های کالج مشکی وچهره ای که حتم داشتم میتونه نگاه خیره هردختری روبه خودش حذب کنه ،دستی داخل موهاش کشید ونگاهش رودورتادور سالن پذیرایی چرخوند ومن فقط سرم رو پایین انداختم ،صدای صحبتشو رومیشنیدم ومن فقط سنگینی نگاهی رواحساس میکردم فک کنم توهم زده بودم چرا دستام یخ کرده بودن؟!
۳.۱k
۱۲ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.