قسمتپارت
قسمت۱پارت۴
لبمو گزیدم و اروم وباخجالت فتوکارت رو ازش گرفتم ای چیزا برای من خیلی زیاد بود و باعث میشد قلبم سرجاش نباشه ولی چیزی که بیشترباعث میشد قلبم بیشتراز قبل بی قراری کنه این بود که تا چند لحظه ی دیگه روبه روی کسی می ایستادم که شب ها باصداش به خواب میرفتم حالا دیگه بعداز امضا گرفتن از لی شی میتونستم صورت قشنگشو از نزدیک ببینم
سعی کردم نگاهش نکنم پس فقط با قدم های اروم به سمت لی رفتم ،بالخند سلام کرد و فتوکارت رو ازم گرفت مثل تمام وقت های دیگه شیطنتش رو پشت چهره ی مظلومش پنهان کرده بود،تک خنده ای کردم و گفتم:اوپا مثل تمام مواقع دیگه همیشه دراوج باش باشه؟میشه این قول رو به من بدی؟!
موهاش رو کنارزد و سرش روبلندکرد وبانگاه به صورتم گفت :قول میدم
لبخندم بزرگ ترشد خواستم ازش فاصله بگیرم که گفت:فقط میشه توهم بهم یه قولی بدی؟!
به پسرااشاره ای زدوگفت:مثل تموم لحظه هایی که بااوپاهات شادبودی این قول روبده که همونطورهم توی زندگیت شاد باشی؟ سرم رو تندبرای قبول کردن قول شیرینی که ازم میخوست تکون دادم و گفتم:قول میدم
فتوکارت رو ازش گرفتم که درست توهمون لحظه نکاهم به میز کناریش افتاد همون جانشسته بود حالا من میتونستم جلوه قشنگ چهرشو ببینم که باشادی و غرق درلذت فتوکارت سویارو امضامیکرد بهش لبخندی زد و فتوکارت رو به سمتش گرفت خودش بودی همونی ده سال به امید دیدن چشمهاش روزام رو شب کرده بودم ،سویا باشادی همونطور که فتوکارتش رو نگاه میکرد به سمتی رفت ،قفسه ی سینم سنگین شده بودونمی تونستم نفس بکشم فقط این نبود به لطف به وجود اومدن هاله ای از اشک جلوی چشمام حالا نمی تآنستم چشمای قشنگشو ببینم،باندیدن فن بعدی متعجب به ای سمت برگشت که نگاهش به نگاه مات شده ی من افتاد بهت زده خیره شد بهم نگاهش اشنابود ،همون نگاه ساعت پیش بادیدن اشکام خندش به اخم تبدیل شد میتونستم سوال هاشو از تو چشماش بخونم گیج باهمون اخماش به دنبال دستمال گشت ،همون لحظه باتنه ای که بهم خورد به سمتی رها شدم نگاه مات زدش رو به جای خالیم و دستمالی که به اون سمت گرفته بود و دیدم ،نمی دونست این دختر پرازبغضیه که سال هاس به خاطر نبودنش تو گلوش نشسته نشد که بشه که برم سمتش روبه روش بهش زل بزنم و بگم این دختری که روبه روت وایساده از همه چیش گذشته تا یه بار جلوت وایسه و نگاهت کنه که یه بار حرفیو که ده ساله توسینم گیر کرده رو بگم ،بگم که دوست دارم بیون بک هیون...
لبمو گزیدم و اروم وباخجالت فتوکارت رو ازش گرفتم ای چیزا برای من خیلی زیاد بود و باعث میشد قلبم سرجاش نباشه ولی چیزی که بیشترباعث میشد قلبم بیشتراز قبل بی قراری کنه این بود که تا چند لحظه ی دیگه روبه روی کسی می ایستادم که شب ها باصداش به خواب میرفتم حالا دیگه بعداز امضا گرفتن از لی شی میتونستم صورت قشنگشو از نزدیک ببینم
سعی کردم نگاهش نکنم پس فقط با قدم های اروم به سمت لی رفتم ،بالخند سلام کرد و فتوکارت رو ازم گرفت مثل تمام وقت های دیگه شیطنتش رو پشت چهره ی مظلومش پنهان کرده بود،تک خنده ای کردم و گفتم:اوپا مثل تمام مواقع دیگه همیشه دراوج باش باشه؟میشه این قول رو به من بدی؟!
موهاش رو کنارزد و سرش روبلندکرد وبانگاه به صورتم گفت :قول میدم
لبخندم بزرگ ترشد خواستم ازش فاصله بگیرم که گفت:فقط میشه توهم بهم یه قولی بدی؟!
به پسرااشاره ای زدوگفت:مثل تموم لحظه هایی که بااوپاهات شادبودی این قول روبده که همونطورهم توی زندگیت شاد باشی؟ سرم رو تندبرای قبول کردن قول شیرینی که ازم میخوست تکون دادم و گفتم:قول میدم
فتوکارت رو ازش گرفتم که درست توهمون لحظه نکاهم به میز کناریش افتاد همون جانشسته بود حالا من میتونستم جلوه قشنگ چهرشو ببینم که باشادی و غرق درلذت فتوکارت سویارو امضامیکرد بهش لبخندی زد و فتوکارت رو به سمتش گرفت خودش بودی همونی ده سال به امید دیدن چشمهاش روزام رو شب کرده بودم ،سویا باشادی همونطور که فتوکارتش رو نگاه میکرد به سمتی رفت ،قفسه ی سینم سنگین شده بودونمی تونستم نفس بکشم فقط این نبود به لطف به وجود اومدن هاله ای از اشک جلوی چشمام حالا نمی تآنستم چشمای قشنگشو ببینم،باندیدن فن بعدی متعجب به ای سمت برگشت که نگاهش به نگاه مات شده ی من افتاد بهت زده خیره شد بهم نگاهش اشنابود ،همون نگاه ساعت پیش بادیدن اشکام خندش به اخم تبدیل شد میتونستم سوال هاشو از تو چشماش بخونم گیج باهمون اخماش به دنبال دستمال گشت ،همون لحظه باتنه ای که بهم خورد به سمتی رها شدم نگاه مات زدش رو به جای خالیم و دستمالی که به اون سمت گرفته بود و دیدم ،نمی دونست این دختر پرازبغضیه که سال هاس به خاطر نبودنش تو گلوش نشسته نشد که بشه که برم سمتش روبه روش بهش زل بزنم و بگم این دختری که روبه روت وایساده از همه چیش گذشته تا یه بار جلوت وایسه و نگاهت کنه که یه بار حرفیو که ده ساله توسینم گیر کرده رو بگم ،بگم که دوست دارم بیون بک هیون...
- ۳.۶k
- ۰۹ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط