پارت: ۷. موضوع: خسته
پارت: ۷. موضوع: خسته
از زبان چویا
هی داشتم میرفتم خونه دازای تا اینکه تاچیارا رو دیدم اصلاً به من نگاه نمیکرد انگار که من نامرئیام منو دیده بود ولی اصلاً سلام بهم نمیکرد خیلی بیادب شده انگار من وجود ندارم میدونم چیکارش کنم میکشمش آخه با چه جرعتی منو نادیده میگیره هنننننننننننننننن الان میرم سراغش هوی تاچیها را با چه جرعتی منو نادیده میگیری هننننننتا
تاچیهارا: امممممم معذرت میخوام عمدی نبود نمیخواستم نمیخواستم شما رو نادیده بگیرم من فکر کردم که
چویا: به هر حال کارت خیلی زشت بود واقعا که باید ازم عذرخواهی بکنی😌😌😌😌
تاچیهارا: من متاسفم واقعا واقعا متاسفم لطفاً منو ببخشید لطفاً لطفاً خواهش میکنم از دست من عصبانی نشین من واقعاً نمیدونم آهعهعه
چویا: شوخی کردم ابله😂😂 مگه من لات و لوتم که بیام با تو واسه سلام کردن یا نکردن بحث کنم لطفاً لطفاً وقتی دفعه بعد منو میبینی سلام کن بهم سلام کن نادیدم نگیر
تاچیهارا: چشم
چویا: خب خداحافظ
تاچیهارا: خداحافظ چویا سان
دازای: چرا داره طولش میده چویا هنوز نیومده دلم واسش تنگ شده نکن حالش بد و نمیتونه بیاد یا نکنه در رفت من اینطور نمیشه من میرم پیشش
چویا:*در زدن*
دازا: چرا انقدر طول کشید
چویا: شرمنده یکم خستم*بوسیدن لپ دازای*تنها چیزی که نیاز دارم خوابه
دازای: واااااا اخه چرا الان خواب ساعت ۷ و نیمه چرا الان می خواهی بخوابی
چویا: بیدار دوباره می شوم شب بخیر
دازای: واقعا کههههههه
میدونم خیلی کم بود. چون فردا کلاس دارم و شنبه یک امتهان مهم خانم ازمون می گیره و من می خواهم بیست بشم باید درس بخونم الان یکی دیگه هم می نویسم (◠‿◕)
از زبان چویا
هی داشتم میرفتم خونه دازای تا اینکه تاچیارا رو دیدم اصلاً به من نگاه نمیکرد انگار که من نامرئیام منو دیده بود ولی اصلاً سلام بهم نمیکرد خیلی بیادب شده انگار من وجود ندارم میدونم چیکارش کنم میکشمش آخه با چه جرعتی منو نادیده میگیره هنننننننننننننننن الان میرم سراغش هوی تاچیها را با چه جرعتی منو نادیده میگیری هننننننتا
تاچیهارا: امممممم معذرت میخوام عمدی نبود نمیخواستم نمیخواستم شما رو نادیده بگیرم من فکر کردم که
چویا: به هر حال کارت خیلی زشت بود واقعا که باید ازم عذرخواهی بکنی😌😌😌😌
تاچیهارا: من متاسفم واقعا واقعا متاسفم لطفاً منو ببخشید لطفاً لطفاً خواهش میکنم از دست من عصبانی نشین من واقعاً نمیدونم آهعهعه
چویا: شوخی کردم ابله😂😂 مگه من لات و لوتم که بیام با تو واسه سلام کردن یا نکردن بحث کنم لطفاً لطفاً وقتی دفعه بعد منو میبینی سلام کن بهم سلام کن نادیدم نگیر
تاچیهارا: چشم
چویا: خب خداحافظ
تاچیهارا: خداحافظ چویا سان
دازای: چرا داره طولش میده چویا هنوز نیومده دلم واسش تنگ شده نکن حالش بد و نمیتونه بیاد یا نکنه در رفت من اینطور نمیشه من میرم پیشش
چویا:*در زدن*
دازا: چرا انقدر طول کشید
چویا: شرمنده یکم خستم*بوسیدن لپ دازای*تنها چیزی که نیاز دارم خوابه
دازای: واااااا اخه چرا الان خواب ساعت ۷ و نیمه چرا الان می خواهی بخوابی
چویا: بیدار دوباره می شوم شب بخیر
دازای: واقعا کههههههه
میدونم خیلی کم بود. چون فردا کلاس دارم و شنبه یک امتهان مهم خانم ازمون می گیره و من می خواهم بیست بشم باید درس بخونم الان یکی دیگه هم می نویسم (◠‿◕)
۳.۸k
۱۷ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.