پارت: ۵. موضوع: بارون
پارت: ۵. موضوع: بارون
رسیدن به خونه دازای*
دازای: بفرمایید پرنسس (✪‿✪)
چویا: دازای میشه من برم خونه خودم
دازای: نه نمیشه
چویا: چرااا؟؟
دازای: چون من شما رو گروگان گرفتم \(^_^)/
چویا: چقدر راحتم می گه🙄🙄
دازای: حالا بفرمایید داخل پرنسس من
*اوردن چویا داخل* چوچو من برم حموم باشه عشقم
چویا: باشــه o(╥﹏╥)o منم برم بخوابم فردا صبح زود بیدارم کن
دازای: باشه وقتی از حموم اومدم یک بوس سخت و خوشمزه ای ازت می گیرم (つ≧▽≦)つ بای بای ~( ̄▽ ̄~)~
چویا:*خمیازه کشیدن و خوابیدن *
دازای:*در حال خوندن چرت پرت خوندن در حمام * چوچوی عزیزم من اومدم ٱخیییییییییی. عشقم مثل ملکه ها گرفته خوابیده o(╥﹏╥)o (。◕‿◕。) (✪‿✪) (つ≧▽≦)つ ψ(`∇´)ψ وقت شیطنت بازیهههههههه ♪ \\(^ω^\\ )
*بوسیدن لپ چویا * عشقم برو کنار منم کنارت بگیرم بخوابم
فردا صبح
از زبون چویا
خمیازه بزرگی کشیدم و بیرون رو نگاه کردم
هههههه داره بارونننن میاد (✪‿✪) من عاشق بارونم o(〃^▽^〃)o
اههه دازایم کنارم خوابیده (✪‿✪) وقتی می خوابه خیلی گوگولی می شه (灬º‿º灬)♡ *بغل کردن دازای*
از زبان دازای
تا بیدار شدم چوچومو دیدم
عشقممممممممم اره خوبه همین جوری از این به بعد بغلم کن(。♡‿♡。)
چویا: بی خیال فقط این بار بود
دازای: (。♡‿♡。) (灬º‿º灬)♡ همن که من گفتم >_<
چویا: وایسا الان باید بریم سر کار
دازای: میشه نریم
چویا: چرااا
دازای: چونننننننن اونجا تاچیهارا داره و ممکنه کارای بد باهات بکنه که من نفهمم
چویا: بی خیال مگه چی می شه راستی تو خودت خیانت کاری همین دیروز بهم خیانت کردی
دازای: برای بار هزارو یکم من از کجا می دونستم اون زن از من خوشش میادددددد
چویا: انقدر ساده ای
دازای: ههههههه بی خیال بیا بحث اون زنه و تاچیهارا رو نکشیم
چویا: باشه فقط منو برسون تا بیام خونت
دازای: چشم ناخدا (✪‿✪) (✪‿✪) (✪‿✪)
بچه ها ممکنه یکمه بعد پارت بدم پایان
رسیدن به خونه دازای*
دازای: بفرمایید پرنسس (✪‿✪)
چویا: دازای میشه من برم خونه خودم
دازای: نه نمیشه
چویا: چرااا؟؟
دازای: چون من شما رو گروگان گرفتم \(^_^)/
چویا: چقدر راحتم می گه🙄🙄
دازای: حالا بفرمایید داخل پرنسس من
*اوردن چویا داخل* چوچو من برم حموم باشه عشقم
چویا: باشــه o(╥﹏╥)o منم برم بخوابم فردا صبح زود بیدارم کن
دازای: باشه وقتی از حموم اومدم یک بوس سخت و خوشمزه ای ازت می گیرم (つ≧▽≦)つ بای بای ~( ̄▽ ̄~)~
چویا:*خمیازه کشیدن و خوابیدن *
دازای:*در حال خوندن چرت پرت خوندن در حمام * چوچوی عزیزم من اومدم ٱخیییییییییی. عشقم مثل ملکه ها گرفته خوابیده o(╥﹏╥)o (。◕‿◕。) (✪‿✪) (つ≧▽≦)つ ψ(`∇´)ψ وقت شیطنت بازیهههههههه ♪ \\(^ω^\\ )
*بوسیدن لپ چویا * عشقم برو کنار منم کنارت بگیرم بخوابم
فردا صبح
از زبون چویا
خمیازه بزرگی کشیدم و بیرون رو نگاه کردم
هههههه داره بارونننن میاد (✪‿✪) من عاشق بارونم o(〃^▽^〃)o
اههه دازایم کنارم خوابیده (✪‿✪) وقتی می خوابه خیلی گوگولی می شه (灬º‿º灬)♡ *بغل کردن دازای*
از زبان دازای
تا بیدار شدم چوچومو دیدم
عشقممممممممم اره خوبه همین جوری از این به بعد بغلم کن(。♡‿♡。)
چویا: بی خیال فقط این بار بود
دازای: (。♡‿♡。) (灬º‿º灬)♡ همن که من گفتم >_<
چویا: وایسا الان باید بریم سر کار
دازای: میشه نریم
چویا: چرااا
دازای: چونننننننن اونجا تاچیهارا داره و ممکنه کارای بد باهات بکنه که من نفهمم
چویا: بی خیال مگه چی می شه راستی تو خودت خیانت کاری همین دیروز بهم خیانت کردی
دازای: برای بار هزارو یکم من از کجا می دونستم اون زن از من خوشش میادددددد
چویا: انقدر ساده ای
دازای: ههههههه بی خیال بیا بحث اون زنه و تاچیهارا رو نکشیم
چویا: باشه فقط منو برسون تا بیام خونت
دازای: چشم ناخدا (✪‿✪) (✪‿✪) (✪‿✪)
بچه ها ممکنه یکمه بعد پارت بدم پایان
۶.۶k
۱۵ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.