چویا:*رفتن و خوابیدن*
چویا:*رفتن و خوابیدن*
دازای:*کنار چویا خوابیدن*
خب همچی داشت خوب پیش می رفت تا اینکه گوشی. چویا زنگ خورد و.......
*درین درین خواردن گوشی*
دازای: چویا صدای اون گوشی بی صاحب رو خاموش کن o(╥﹏╥)o
چویا: الو
موری: ســـــــــــــــــــــــــــــــلـــــــــــــــــــــــامـــــــــــــ
چویا: سلام موری سان
اتفاقی افتاده
موری: بله می شود به این ماموریتی که می گویم بری
چویا:
امموممممممممم خببب
دازای: بگو با دازای وقت می گذروونم
چویا: نمی تونم اخه خوابم میاد
موری: تو که همش خوابی
چویا: شرمند
موری: باظه بابا خداحافظ
چویا: دیدی بخاطر جناب نتونستم برم ماموریتـ
دازای: بهتر در عوض باهم خوش می گذرونیم
چویا: بگیر بخواب
دازای:*بغل کردن چویا و بوسیدن اون* شب بخیر فندش
چپیا: شب بخیر احمق کوچولو
دازای:*کنار چویا خوابیدن*
خب همچی داشت خوب پیش می رفت تا اینکه گوشی. چویا زنگ خورد و.......
*درین درین خواردن گوشی*
دازای: چویا صدای اون گوشی بی صاحب رو خاموش کن o(╥﹏╥)o
چویا: الو
موری: ســـــــــــــــــــــــــــــــلـــــــــــــــــــــــامـــــــــــــ
چویا: سلام موری سان
اتفاقی افتاده
موری: بله می شود به این ماموریتی که می گویم بری
چویا:
امموممممممممم خببب
دازای: بگو با دازای وقت می گذروونم
چویا: نمی تونم اخه خوابم میاد
موری: تو که همش خوابی
چویا: شرمند
موری: باظه بابا خداحافظ
چویا: دیدی بخاطر جناب نتونستم برم ماموریتـ
دازای: بهتر در عوض باهم خوش می گذرونیم
چویا: بگیر بخواب
دازای:*بغل کردن چویا و بوسیدن اون* شب بخیر فندش
چپیا: شب بخیر احمق کوچولو
۶.۰k
۱۷ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.