part

part:12
[هنوز کاملا خوابم نبرده بود که احساس کردم یکی کنارمه...یهو یه دستی از پشت بغلم کرد یواشکی به دستش نگاه کردم و دیدم دست آلنه...چرا بغلم کرده؟؟... چش شده؟...کم‌کم خوابم رفت و اصلا یادم رفت آلن کنارم خوابیده...]
*چند ساعت بعد*
[از خواب بیدار شدم...دیدم تو بغل آلنم ، محکم دستشو پیچیده بود دورم...تنها راه آزاد شدن بیدار کردنش بود]
اریس: آلن...
اریس: آلن بیدار شو!...
آلن: چی شده؟
اریس: یه دقیقه نگاه کن!...
[یه نگاهی انداخت]
آلن: خب؟...
اریس: خب که چی؟ آزادم کن!...
آلن: ساکت شو...
آلن: شب دیر خوابیدم...
اریس: به من چه!...آزادم کن!!...
اریس: اگه ولم نکنی گریه می کنم!!...
آلن: مگه دیشب به اندازه کافی گریه نکردی؟...
اریس: چی می گی؟!...صبر کن!...تو از کجا می دونی؟؟
آلن: ها؟...هیچی...
اریس: آ...آلن...تو می دونی دیشب چی شده؟...
آلن: دیشب؟
اریس: آ...آره...
آلن: آره...فک کنم امروز دوباره مست کردم
[صدای اون پسره هم آشنا می زد...به آلن شک کردم برا همین عینکشو برداشتم....خودش بود همون پسره!...]
اریس: ولم کن!!!...
آلن: اریس!...چته؟!
اریس: ت...تو دیشب باهام خوابیدی!!...
آلن: آره...که چی؟!...
اریس:*گریه*
*آلن لب اریس رو بوسید*
آلن: گریه نکن...
اریس: هیچ کس بهم اهمیت نمی ده*گریه*
آلن: من بهت اهمیت می دم...
اریس: دروغ می گی!...تو دیشب خیلی اذیتم کردی!...اصلا گوش ندادی بهت می گفتم درد دارم!!...*گریه*
آلن: واقعا فکر می کنی داشتم از عمد اذیتت می کردم؟!...
اریس: ...
آلن: خیلی احمقی اریس!!... یعنی هنوزم نفهمیدی نه؟!...
اریس: چیو؟...*گریه*
آلن: من دوست دارم اریس!!...چطور نمی فهمی؟!...واقعا فکر می کردی من فقط بهت وسواس دارم؟!...این وسواس خیلی وقته تموم شده!!...
....ادامه دارد....
دیدگاه ها (۲)

part:13[یعنی چی که منو دوست داره؟؟...نمی فهمم...شاید دارم خو...

Part:14[جواب دادم]اریس: بله؟وینسنت: آلن!!تو و اریس دیشب کجا ...

part:11آلن: شرمنده پول نمی خوام اریس: پس چی میخوای؟*ترمز رو ...

part:10*6 ساعت بعد*[از خواب بیدار شدم دیدم اریس نیست، حتماً ...

پارت ۳چون خیلی تاریک بود ندیدمش اول تصور کردم که ی آقای چاقه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط