𝐹𝓇𝑜𝓂 𝒽𝒶𝓉𝑒 𝓉𝑜 𝒻𝓇𝒾𝑒𝓃𝒹𝓈𝒽𝒾𝓅
𝐹𝓇𝑜𝓂 𝒽𝒶𝓉𝑒 𝓉𝑜 𝒻𝓇𝒾𝑒𝓃𝒹𝓈𝒽𝒾𝓅
part:21
ویو ا/ت
ماشین با سرعت نزد ک میشد جیغ خفه ای کشیدم و منتظر بودم پرت بشم انور ولی تو بغل یکی فرو رفتم و انگار داشت گریه میکرد از بوش فهمیدم جونگ کوکه از جدا شد و رفت سمت راننده
نزدیک من که شده بود ایست کرده بود (😈😁)
کوک سمت پسره رفت خواست مشتی بهش بزنه پسره مست بود نمیدوست چیکار میکنه برا همین چاقو گرفت رو کوک
جونگ کوک خودشو عقب کشید و حراست(نمیدونم درست نوشتم یا نه)رستوران به سمت مرد امدن کوک دستم و کشید سمت ماشینی که اوردم و دوتامون واردش شدیم (صندلی های عقب خود ماشین راننده داره) یهو بغلم کرد با تعجب نگاش میکردم ازش جدا شدم چشماشو خیس خیس دیدم
کوک:چرا مراقب نیستی؟(صدایی گرفته)
ا/ت:خوبم چیزی نیست گذشت دیگه
کوک:اگه اتفاقی واست میفتاد چی؟ من باد چه غلطی میکردم ها؟ (بغض)
ا/ت:کوک آروم باش
کوک:اخه چطوری(داد همراه با بغض)
سعی میکردم ارومش کنم ولی میگه آروم میشد نخواستم دیگه حرفی بزنه تنها کاری که میشد این بود به سمتش رفتم لب.امو گذاشتم رو لباش بعد چند ثانیه گردنم رو گرفت و ادامه میداد
یکم بعد جدا شد
کوک:لطفا مراقب خودت باش
ویو کوک
اختیارم دست خودم نبود اشکام اعمان نمیدانهی میریختن واقعا اگه بلایی سرش میومد میمردم
نگاهی به راننده کردم و گفتم حرکت کنه
رسیدیم خونه دستشو گرفتم و به سمت اتاقمون رفتیم...
ادامه دارد...
part:21
ویو ا/ت
ماشین با سرعت نزد ک میشد جیغ خفه ای کشیدم و منتظر بودم پرت بشم انور ولی تو بغل یکی فرو رفتم و انگار داشت گریه میکرد از بوش فهمیدم جونگ کوکه از جدا شد و رفت سمت راننده
نزدیک من که شده بود ایست کرده بود (😈😁)
کوک سمت پسره رفت خواست مشتی بهش بزنه پسره مست بود نمیدوست چیکار میکنه برا همین چاقو گرفت رو کوک
جونگ کوک خودشو عقب کشید و حراست(نمیدونم درست نوشتم یا نه)رستوران به سمت مرد امدن کوک دستم و کشید سمت ماشینی که اوردم و دوتامون واردش شدیم (صندلی های عقب خود ماشین راننده داره) یهو بغلم کرد با تعجب نگاش میکردم ازش جدا شدم چشماشو خیس خیس دیدم
کوک:چرا مراقب نیستی؟(صدایی گرفته)
ا/ت:خوبم چیزی نیست گذشت دیگه
کوک:اگه اتفاقی واست میفتاد چی؟ من باد چه غلطی میکردم ها؟ (بغض)
ا/ت:کوک آروم باش
کوک:اخه چطوری(داد همراه با بغض)
سعی میکردم ارومش کنم ولی میگه آروم میشد نخواستم دیگه حرفی بزنه تنها کاری که میشد این بود به سمتش رفتم لب.امو گذاشتم رو لباش بعد چند ثانیه گردنم رو گرفت و ادامه میداد
یکم بعد جدا شد
کوک:لطفا مراقب خودت باش
ویو کوک
اختیارم دست خودم نبود اشکام اعمان نمیدانهی میریختن واقعا اگه بلایی سرش میومد میمردم
نگاهی به راننده کردم و گفتم حرکت کنه
رسیدیم خونه دستشو گرفتم و به سمت اتاقمون رفتیم...
ادامه دارد...
۷.۶k
۱۰ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.