𝐹𝓇𝑜𝓂 𝒽𝒶𝓉𝑒 𝓉𝑜 𝒻𝓇𝒾𝑒𝓃𝒹𝓈𝒽𝒾𝓅
𝐹𝓇𝑜𝓂 𝒽𝒶𝓉𝑒 𝓉𝑜 𝒻𝓇𝒾𝑒𝓃𝒹𝓈𝒽𝒾𝓅
Part:20
ویو کوک
خواستم برم که دستمو گرفت
ا/ت:کوک لطفا بمون
نگاهی به صورت کیوتش کردم لبخندی زدم و امدم کنارش
آروم موهاشو نوازش میکردم
کوک:خیلی خوشکله(لب زد)
انگار اختیار حرفام دستم نبود نمیدونم باید
چیکار میکردم ولی یه چیزی داشت منو جذب خودش میکرد
باید از احساساتم مطمعن بشم یهو چشمام گرم شد و خوابیدم
(دوماه بعد)
ویو ا/ت
مثل همیشه از خواب پا شدم از وقتی تهیونگ رفته خونه خیلی سوت کوره بلند شدم رفتم سمت WC کارامو کردم و امدمبیرون
رفتم جلو آیینه نگاه مارک هایی که رو گردنم بود کردم هنوز نرفته با اینکه مال سه روز پیشه هوف در تعجب این رفتار های کوک شدم اوایل هر هفته منو بد جور شکنجه میداد با وسایل های مختلف ولی الان کم تر شد ته تهش هفته ای سه بار که اونم شنکجه حساب نمیشه باهام رابط.ه داره
یه حسایی بهش داشتم ولی یه طرفست مطمئنم
این روزا افکارم همش شده کوک.کوک. کوک
ا/ت:خیلی جذابه(اروم)
یهو کوک وارد اتاق شد
کوک:چطوری خوشکله ؟
گیج نگاش کردم
کوک:اینجوری نگا نکن ساعت ۸ بیا به این آدرس که پیامک میکنم
ا/ت:اکی
ویو کوک
از در بیرون امدم نفس عمیقی کشیدم وقتش بود وقت اعتراف کرد وقت بوسه های عاشقانه وقت پرستیدن وقت این بود که قلبامون مالک داشته باشه
رفتم پایین
کوک: اجوما ما امروز شام نیستیم
اجوما:باشه پسرم
((ساعت ۷))
ویو ا/ت
لباس مشکی مجلسی انتخاب کردم رفتم پایین و سوار ماشینی شدم که فرستاده بود رسیدیم به رستوران انور خیابون بودم و باید از خیابون رد میشدم داشتم به سمت رستوران میدوییدم که ماشین با سرعت داشت به سمتم میومد
جیغ خفه ای کشیدم و......بوم.
چه اتفاقی واسه ا/ت میوفته؟
ادامه دارد.......
Part:20
ویو کوک
خواستم برم که دستمو گرفت
ا/ت:کوک لطفا بمون
نگاهی به صورت کیوتش کردم لبخندی زدم و امدم کنارش
آروم موهاشو نوازش میکردم
کوک:خیلی خوشکله(لب زد)
انگار اختیار حرفام دستم نبود نمیدونم باید
چیکار میکردم ولی یه چیزی داشت منو جذب خودش میکرد
باید از احساساتم مطمعن بشم یهو چشمام گرم شد و خوابیدم
(دوماه بعد)
ویو ا/ت
مثل همیشه از خواب پا شدم از وقتی تهیونگ رفته خونه خیلی سوت کوره بلند شدم رفتم سمت WC کارامو کردم و امدمبیرون
رفتم جلو آیینه نگاه مارک هایی که رو گردنم بود کردم هنوز نرفته با اینکه مال سه روز پیشه هوف در تعجب این رفتار های کوک شدم اوایل هر هفته منو بد جور شکنجه میداد با وسایل های مختلف ولی الان کم تر شد ته تهش هفته ای سه بار که اونم شنکجه حساب نمیشه باهام رابط.ه داره
یه حسایی بهش داشتم ولی یه طرفست مطمئنم
این روزا افکارم همش شده کوک.کوک. کوک
ا/ت:خیلی جذابه(اروم)
یهو کوک وارد اتاق شد
کوک:چطوری خوشکله ؟
گیج نگاش کردم
کوک:اینجوری نگا نکن ساعت ۸ بیا به این آدرس که پیامک میکنم
ا/ت:اکی
ویو کوک
از در بیرون امدم نفس عمیقی کشیدم وقتش بود وقت اعتراف کرد وقت بوسه های عاشقانه وقت پرستیدن وقت این بود که قلبامون مالک داشته باشه
رفتم پایین
کوک: اجوما ما امروز شام نیستیم
اجوما:باشه پسرم
((ساعت ۷))
ویو ا/ت
لباس مشکی مجلسی انتخاب کردم رفتم پایین و سوار ماشینی شدم که فرستاده بود رسیدیم به رستوران انور خیابون بودم و باید از خیابون رد میشدم داشتم به سمت رستوران میدوییدم که ماشین با سرعت داشت به سمتم میومد
جیغ خفه ای کشیدم و......بوم.
چه اتفاقی واسه ا/ت میوفته؟
ادامه دارد.......
۹.۷k
۰۸ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.