shadows murderer:قاتل سایه ها
shadows murderer:قاتل سایه ها
part:۲۶
"ساعت 8:00 شب_اداره پلیس دمون"
تهیونگ وارد اداره میشه و جنی بلافاصله بعد از دیدنش به سمتش میاد.
جنی: دیر کردی، تا این موقع کجا بودی؟
تهیونگ: مهم نیست (سرد)
جنی: چیزی شده؟
تهیونگ بدون اینکه جوابی بده راهش رو کج میکنه و میره. جنی که از این رفتار سرد تهیونگ حسابی کفری شده بود و در عین حال متعجب، سعی کرد فقط فراموشش کنه و روی کارش تمرکز کنه.
"خیابان میانگ دونگ _ خونه لیسا"
درو باز میکنه و وارد خونه میشه. از بوی سیگار که توی خونه پیچیده بود میتونست حضور جونگ کوک رو احساس کنه پس جلو رفت و سیگار رو از بین لباش بیرون کشید و خاموشش کرد.
جونگ کوک: اومدی؟
لیسا: توی خونه ی من سیگار نکش...اگه میخوای همچین کاری کنی حداقل برو بیرون
جونگ کوک فقط خنده ی کوتاهی سر داد و نگاهش رو به چشمای لیسا دوخت؛ حتی با یه نیم نگاهم به چشماش میشد فهمید که حالش خوب نیست پس لب زد: حالت خوب نیست...چیزی شده؟
لیسا: مهم نیست (سرد)
خواست بره که جونگ کوک آستین لباسش رو گرفت و اونو به طرف خودش کشید.
جونگ کوک: وقتی حالت خوب نیست...مشکلی نیست که دربارش حرف بزنی، اگه فقط توی خودت بریزی و دربارش با هیچکس حرف نزنی از درون میسوزی و این خیلی بدتره
لیسا دیگه نمیتونست تحمل کنه، واسش مهم نبود اون شخص کیه فقط دستاش رو دور کمر جونگ کوک حلقه کرد و به آغوشش رفت، و بلافاصله اشکاش سرازیر شدن.
لیسا: جونگ کوک...دارم اذیت میشم (آروم و با گریه)
جونگ کوک یکی از دستاش رو روی کمر لیسا گذاشت و با اون یکی شروع به نوازش موهاش کرد و هم زمان بدون اینکه ازش توضیح بخواد لب زد: همه چی درست میشه
#فیک
#ایتزی #مامامو #بی_تی_اس #بلک_پینک #اکسو #ایستریکیدز #استرو #بی_تی_بی #اسمر_فود #بی_ال #مد_گل #مدگل #پریسا #سرنا #کیوت #جین #جیمین #تیهونگ #جونگ_کوک #نامجون #شوگا #رزی #لیسا #جنی #جیسو #چانویول #دی_و #موکبانگ #السا #انا #شاد #خنده #مستر #جهیزیه
part:۲۶
"ساعت 8:00 شب_اداره پلیس دمون"
تهیونگ وارد اداره میشه و جنی بلافاصله بعد از دیدنش به سمتش میاد.
جنی: دیر کردی، تا این موقع کجا بودی؟
تهیونگ: مهم نیست (سرد)
جنی: چیزی شده؟
تهیونگ بدون اینکه جوابی بده راهش رو کج میکنه و میره. جنی که از این رفتار سرد تهیونگ حسابی کفری شده بود و در عین حال متعجب، سعی کرد فقط فراموشش کنه و روی کارش تمرکز کنه.
"خیابان میانگ دونگ _ خونه لیسا"
درو باز میکنه و وارد خونه میشه. از بوی سیگار که توی خونه پیچیده بود میتونست حضور جونگ کوک رو احساس کنه پس جلو رفت و سیگار رو از بین لباش بیرون کشید و خاموشش کرد.
جونگ کوک: اومدی؟
لیسا: توی خونه ی من سیگار نکش...اگه میخوای همچین کاری کنی حداقل برو بیرون
جونگ کوک فقط خنده ی کوتاهی سر داد و نگاهش رو به چشمای لیسا دوخت؛ حتی با یه نیم نگاهم به چشماش میشد فهمید که حالش خوب نیست پس لب زد: حالت خوب نیست...چیزی شده؟
لیسا: مهم نیست (سرد)
خواست بره که جونگ کوک آستین لباسش رو گرفت و اونو به طرف خودش کشید.
جونگ کوک: وقتی حالت خوب نیست...مشکلی نیست که دربارش حرف بزنی، اگه فقط توی خودت بریزی و دربارش با هیچکس حرف نزنی از درون میسوزی و این خیلی بدتره
لیسا دیگه نمیتونست تحمل کنه، واسش مهم نبود اون شخص کیه فقط دستاش رو دور کمر جونگ کوک حلقه کرد و به آغوشش رفت، و بلافاصله اشکاش سرازیر شدن.
لیسا: جونگ کوک...دارم اذیت میشم (آروم و با گریه)
جونگ کوک یکی از دستاش رو روی کمر لیسا گذاشت و با اون یکی شروع به نوازش موهاش کرد و هم زمان بدون اینکه ازش توضیح بخواد لب زد: همه چی درست میشه
#فیک
#ایتزی #مامامو #بی_تی_اس #بلک_پینک #اکسو #ایستریکیدز #استرو #بی_تی_بی #اسمر_فود #بی_ال #مد_گل #مدگل #پریسا #سرنا #کیوت #جین #جیمین #تیهونگ #جونگ_کوک #نامجون #شوگا #رزی #لیسا #جنی #جیسو #چانویول #دی_و #موکبانگ #السا #انا #شاد #خنده #مستر #جهیزیه
۱۳.۵k
۰۴ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.