پارت : ۲

برش زمانی به شب ساعت 7 :
ویو ات :
رفتم و یه دوش 20 مینی گرفتم و موهامو خشک کردم میخواستم ببندمشون عادی اما چون
خیلی موهام دراز بودن باز گذاشتمشون و بهشون حالت دادم بعد رفتم سر وقت لباسام و تا در
کمدم رو باز کردم با یه عالمه لباس سیاه مواجه شدم خب فقط لباس مجلسی هام سیاه بودم
پس ناچار یکی شون رو برداشتم که از همه خوشکل تر بود بعد هم یه آرایش کم کردم چون
خودم همینجوریش هم خیلی خوشکلم رفتم کفشام رو هم پوشیدم کیفم رو برداشتم و گوشیم و
آینه و کلیدام رو بع همراه یه رژ گذاشتم تو کیفم و از اتاق زدم بیرون و رفتم طبقه پایین
مامان بابام هم اماده بودن و فقط منتظر من بودن
رفتیم سوار ماشین شدیم و از تو حیاط خونه خارج شدیم هرچی به عمارت اونا نزدیک تر
میشدیم ترس و دلهرم بیشتر میشد نمیدونم به خاطر چی ترسیده بودم چون من و ترس اصلا
جور در نمیاد بیشتر دلم انگار سرد میشد و یخ میبست که تا حاال همچین چیزی تجربه
نکرده بودم .
پس سعی کردم مث همیشه نقشم رو بازی کنم و هیچی رو نشون ندم بعد از30 مین رسیدیم
و از ماشین پیاده شدیمم و رفتیم داخل عمارت .
بعد سلام و احوال پرسی با عموم و زن عموم چشمم به تهیونگ افتاد که داشت با یه پوزخند
مسخره نگام میکرد منم اصلا دوست نداشتم اون شکلی نگام کنه برگشتم این ور و اصلا بهش
توجه نکردم که از قضا مامانم گفت : عزیزم این تهیونگ .
+ ای وای ببخشید اصلا ندیدمتون .
یه نگاه بهش کردم که اوفففففف لامصب چه خوشکل بود اصلا با همین چهره حق داشت با
دخترا هم لاس بزنع .
ته : سالم دختر عمو ( پوزخند)
+ س.....سلام .
سعی کردم دیگه نگاش نکنم چون اصلا بهم وایب خوبی نمی داد و خب فقط با یه پوزخند
خیلی مسخره داشت نگام میکرد و سرتا پامو آنالیز میکرد ایشششش پسره هیز پس بگو
میگن هوله دروغ نمیگن رفتیم توسالن نشستیم من کنار مامانم نشستم و خودم رو چسپوندم
بهش بعد اینکه کمی با هم حرف زدیم گوشیم زنگ خورد که دوست پسرم بود یوجین اهههه
+ زن عمو اشکالی نداره که برم تو یکی از اتاقا میخواستم با گوشیم حرف بزنم .
مامان ته : آره عزیزم برو چرا اینقدر غریبی میکنی .
_ حق داره غریبی کنه آخه اصال اینجا نمیاد مامان جون ( پوزخند )
منم فقط یه لبخند به جمع تحویل دادم و رفتم تو یکی از اتاقا که تم سیاه و دارک داشت و
همه جا شیشه مشروب و فیلتر سیگار بود هه شبیه اتاقم البته تو عمارتی که هیشکی نمیدونه
دارمه . این اتاق اصال معلوم نبود مال کیه خب بیخیال اصلا ...
دیدگاه ها (۱)

پارت : ۳

پارت : ۴

فیک وسپریا 1

پارت ۷ فیک دور اما آشنا

رمان در میان موهای نقره ای«پارت اول»

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط