قلب سیاهpt

قلب سیاهpt48
-سازمان رفتی؟
+یه چند روزی اره
-کسی بهت زنگ زده؟
+خیلی خوب میشه اگه مثل بازجو ها ازم سوال نپرسی
-کسی بهت زنگ زده؟
جونکوک بدون توجه به کلمات لیا حرفش رو تکرار کرد
+نه
لیا خواست بره تو بالکن که شاید بتونه نفسی تازه کنه ،ولی با دستی که دور کمرش حلقه شد نتونست به راه رفتن ادامه بده.جونکونگ به دیوار چسبوندش و بدون درنگ بوسه ای به لباش زد ،اولی برای آزمایش بود،هنوز مطمئن نبود .
لیا با چرخشی که انجام شده بود سرگیجه گرفت و دوباره تسلیم ضعف شد و به لباس جونکوک چنگ زد.
وقتی از بوسه آزمایشی تایید رو گرفت به بوسه ادامه داد و عمیق ترش کرد.
دستش آروم به دستای لیا رسید و اونا رو محکم گرفت،نه برای خشن بودن،برای اینکه لیا بهش دست نزنه و لیا محبور بود این قانون جدید رو قبول کنه.
-بهم دست نمیزنی
با هر حرف یه بوسه به صورت لیا میذاشت و دوباره حرف میزد
-سعی نمیکنی قوی باشی
یه بوسه دیگه به قسمت دیگه ای از صورتش
-خودت رو درگیر کارای من نمیکنی
با یه دستش هردوتا دست لیا رو جلوش گرفته بود و با اون یکی دیگه از دستش کمرش رو گرفت به کمرش قوصی داد
-محافظت نمیکنی
دلش برای صورت بدون نقض دختر رو به روش تنگ شده بود
-اروم میمونی...
بوسه دیگه ای گذاشت و کلمه اخر رو گفت و بعد لیا رو برآید استایل بغل کرد
-اروم میمونی .....تو بغل من
جونکوک لیا رو به سمت اتاق برد و آروم گذاشتش رو تخت ،خودش هم کنارش دراز کشید .
-اینجوری نگاه نکن ،این آخرین بار نیست
لیا متوجه نشده بود که چطوری به پسر بغلش خیره شده بود.
+من نمیدونم کی آخرین باره،همیشه خیلی زود دیر میشه
و بعد هم نگاهش رو گرفت
-نمیذارم بمیری..‌.
جونکوک مکثی کرد و به حرفش ادامه داد
-اگه تو بمیری یه لحظه هم صبر نمیکنم ،پس همون قدر که به من اهمیت میدی به خودت هم بده
جونکوک دستش رو سمت جیبش برد یه ورق قرص درآورد گرفت بالا.
دیدگاه ها (۳)

قلب سیاه pt49 لیا به اندازه کافی امشب چیزای جدید رو تجربه کر...

قلب سیاهpt50جونکوک سرش رو انداخت پایین و دوباره با لیا نگاه ...

قلب سیاه pt47بعد از چند دقیقه جونکوک تلفن رو قطع کرد و کمی ا...

قاب سیاهpt46 سعی کردن بیدار شدن از خواب براش دشوار بود ،فکر ...

black flower(p,325)

black flower(p,293)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط