عشق ممنوع!(46)
بعد از مراقبت کردن از جیمین بالاخره تونسته بود بیاد پایین و یکم بشینه. چشم هاش رو آروم روی هم گذاشت و سعی کرد استراحت کنه و به اینکه ممکنه جیمین بهش دروغ گفته باشه فکر کنه ولی به محض اینکه گوشیش زنگ خورد تمام برنامه ریزی های سریعش به هم ریخت.
بله؟!
+رورا منم! یوجونگ.
خب؟!
+تو کجایی؟!
بیرون!
یوجانگ که مشخص بود کلافه شده پولی کشید و ادامه داد.
+میشه بس کنی! همه فهمیدن ایسول بارداره!
چیییی؟!
روی مبل نشست و سعی در کنترل خودش داشت.
منظورت چیه؟! کی گفته؟! چجوری..
+نمی توتم بهت اینجوری بگم. بیا اینجا!
منم نمی تونم بیام!
هر چقدر یوجانگ سعی کرد که رورا رو راضی کنه نتونست و دختر می تونست حدس بزنه که الان از سر لجبازیش دست به سمت موهاش برده و عقب کشیدشون.
+اون دوستته!
من هیچ دوست احمقی ندارم. و هر کس حماقت کنه قرار نیست دور و بر من باشه!من به ایسول اخطار دادم گوش نکرد. عواقبش هم با خودش!
و تلفن رو قطع کرد. توی ذهنش کاملا ایسول رو مقصر می دونست و می دونست اگه بره اونجا قطعا باهاش دعوا می کرد پس به نفع خودش بود تا نره.
جیمین رو دید که داشت پایین می اومد.
چی شد؟! خوب شدی؟!
و پوزخندی زد. جیمین اخمی داشت و همینطور که از پله ها پایین می اومد پرسید:
#تو چجور آدمی هستی؟!
آرورا که کاملا شوکه شده بود از سوالش اخم کرد و بلند شد. دست به سینه ایستاد و نگاهش کرد.
منظور؟! تو بدون هیچ اطلاعاتی داری منو بازخواست می کنی؟! برای دفاع از کی؟!
# خب چی شده؟!
به تو چه؟!
جیمن از صحبت های آرورا فهمیده بود که طرف مقابل یوجانگ هست و از طرفی اینکه موضوع درمورد دوستی و حماقت و حمایت آرورا هست و اینکه دختر اینجوری دوستی با شخصی رو توی ذهنش پاک کرده بود عصبانی بود.
"این که یه دوستی رو زود از بین می بره پس توی رابطه چجوریه؟!"
ایسول بارداره.
#چی؟! ایسول کیه؟!
احمق ترینمون!
و چشماش رو توی حدقه چرخوند و سمت کتش رفت. قطعا قشد رفتن به کمپانی رو نداشت ولی حوصله ی بحث کردن با مرد روبه روش رو هم نداشت.
#اون دختره که همش شاد بود و می خندید؟!
دقیقا! یه آدم احساسی بدبخت!
و کتش رو پوشید. سمت کلاهش رفت تا برش داره ولی دست جیمین مانعش شد.
#تو دیگه چجور هیولایی هستی؟!
این کلمه رو بارها و بارها شنیده بود ولی می دونست چرا توی اون شرایط اون نگاه و اون کلمه تونسته بودن احساساتش رو جریحه دار کنن. اخمش غلیظ تر شد و کلاه رو با شدت از زیر دستش کشید.
وقتی میگم لیاقت ندارین یعنی ندارین!
و وقتی پوشیدش سمت کیفش رفت و با شدت بلندش کرد.
بی لیاقت!
بله؟!
+رورا منم! یوجونگ.
خب؟!
+تو کجایی؟!
بیرون!
یوجانگ که مشخص بود کلافه شده پولی کشید و ادامه داد.
+میشه بس کنی! همه فهمیدن ایسول بارداره!
چیییی؟!
روی مبل نشست و سعی در کنترل خودش داشت.
منظورت چیه؟! کی گفته؟! چجوری..
+نمی توتم بهت اینجوری بگم. بیا اینجا!
منم نمی تونم بیام!
هر چقدر یوجانگ سعی کرد که رورا رو راضی کنه نتونست و دختر می تونست حدس بزنه که الان از سر لجبازیش دست به سمت موهاش برده و عقب کشیدشون.
+اون دوستته!
من هیچ دوست احمقی ندارم. و هر کس حماقت کنه قرار نیست دور و بر من باشه!من به ایسول اخطار دادم گوش نکرد. عواقبش هم با خودش!
و تلفن رو قطع کرد. توی ذهنش کاملا ایسول رو مقصر می دونست و می دونست اگه بره اونجا قطعا باهاش دعوا می کرد پس به نفع خودش بود تا نره.
جیمین رو دید که داشت پایین می اومد.
چی شد؟! خوب شدی؟!
و پوزخندی زد. جیمین اخمی داشت و همینطور که از پله ها پایین می اومد پرسید:
#تو چجور آدمی هستی؟!
آرورا که کاملا شوکه شده بود از سوالش اخم کرد و بلند شد. دست به سینه ایستاد و نگاهش کرد.
منظور؟! تو بدون هیچ اطلاعاتی داری منو بازخواست می کنی؟! برای دفاع از کی؟!
# خب چی شده؟!
به تو چه؟!
جیمن از صحبت های آرورا فهمیده بود که طرف مقابل یوجانگ هست و از طرفی اینکه موضوع درمورد دوستی و حماقت و حمایت آرورا هست و اینکه دختر اینجوری دوستی با شخصی رو توی ذهنش پاک کرده بود عصبانی بود.
"این که یه دوستی رو زود از بین می بره پس توی رابطه چجوریه؟!"
ایسول بارداره.
#چی؟! ایسول کیه؟!
احمق ترینمون!
و چشماش رو توی حدقه چرخوند و سمت کتش رفت. قطعا قشد رفتن به کمپانی رو نداشت ولی حوصله ی بحث کردن با مرد روبه روش رو هم نداشت.
#اون دختره که همش شاد بود و می خندید؟!
دقیقا! یه آدم احساسی بدبخت!
و کتش رو پوشید. سمت کلاهش رفت تا برش داره ولی دست جیمین مانعش شد.
#تو دیگه چجور هیولایی هستی؟!
این کلمه رو بارها و بارها شنیده بود ولی می دونست چرا توی اون شرایط اون نگاه و اون کلمه تونسته بودن احساساتش رو جریحه دار کنن. اخمش غلیظ تر شد و کلاه رو با شدت از زیر دستش کشید.
وقتی میگم لیاقت ندارین یعنی ندارین!
و وقتی پوشیدش سمت کیفش رفت و با شدت بلندش کرد.
بی لیاقت!
۸.۸k
۰۳ شهریور ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.