پارت بیست
پارت بیست
نامی ، 😐میزاری بگم
ا.ت، آها اره اره بگو
نامی تو بعد از هجده سالگی قراره به عنوان نوه شاه........انتخاب بشی و جانشینی و تمام مسئولیت هارو گردن بگیری
ثانا، ماجه افتخارمه عمو جان
ا.تویو
یک سال گذشته و من و ثانا مثل همیشه هستیم من روزا سرکارم و اونم یا در حال کتاب خوندنه یا تمرین شمشیر بازی ولی خب اون بعضی از شبا از خونه بیرونم میره و این براش خوبه
ثانا، مامان یه سال گذشته نمی خوای بگی
ا.ت،نفسم حبس شد هر دفه که میخوام براش تعریف کنم قلبم درد میگیره اما خب اون باید بدونه
ا.ت، ثانا تو بزرگ شدی و اینکه پدر تو و اینکه الان آزما جداهست و پیش ما نیست فقط بخاطر یه نفره جونگکوک
ثانا، جونگکوک مامان این برامن و سوالام کافی نیست
ا.ت، منو پدرت عاشق هم بودیم اما اون اون ما رو جدا کرد و نزاشت باهم زندگی کنیم و کلش همین بود
ثانا ، باشه من میرم یکم هوا بخورم
رفتم بیرون خونه از اون موقع که یادم میاد من همیشه کنار رود آرامش داشتم که حدود یه سالی میشه اینجا میام اما خب یه هفته ای هم هست که با یکی آشنا شدم اون اون حس خوبی بهم میده اما من همیشه بخاطر اخلاقم همرو از خودم دور میکنم خستم اما خب چه کنم مثل همیشه رفتم کنار رود و ماه هم توی اون نقش بسته بود متوجه حضورش شدم
+تو می هستی
ثانا ، تاحالا باهاش حرف نزده بودم و فقط از پشت دیده بودمش اما امروز خیلی نزدیکمه
ثانا، من تو می هستی و اینجا چیکار میکنی
+تو یه خون آشامی نه
ثانا ، ......
+پس هستی منم یه خون آشامم
ثانا ، اسمت چیه
+بیخیال اینجا میای چیکار
ثانا ، من هر وقت حالم بده میام اینجا
+چرا حالت بده میخوای بگی شاید بهتر شی
ثانا نه که تو خیلی خوبی از چشمات اون زخما همه معلومه
+برای من دلیل داره
ثانا ، دلیل چه دلیلی
+نمیخوام بگم
ثانا ، باشه پس یا برو یا تنهایی منو بهم نزن
+اوم باشه ولی تو چی
ثانا ویو
حس کردم میشه بهش اعتماد کرد ما خون اشام ها حس شیشم خیلی قویی داریم و اینکه من اونو نمیشناسم اگه بگم که چرا هم به کسی نمیگه
ثانا ، خب برای اینکه پدرم اون خب اون الان پیشم نیست برای همین ناراحتم و خالم کرفتس
+اوم منم به خاطر نبود کسی این طوریم
ثانا ، اره نبودن یکی میتونه خیلی درد داشته باشه تا بودنش
من باید برم مامانم منتظرمه من رفتم و رسیدم خونه خودمو رو تخت انداختم
ا.ت، میتونم بیام تو
ثانا ، البته
ا.ت، خب خوبی
ثانا ، مامان من بخاطر رفتار گیتاخانم معذرت میخوام اون لحظه دست خودم نبود
ا.ت، میدونم عزیزم اما خب دیگه و اینکه من باید یه چی بگم بهت
ثانا ، چیزی شده
ا.ت، خب پدر بزرگت میخواد ببینتت و دوماه دیگه قراره بریم کره
ثانا ، مامان اگه یه اتاق با تو تم سیاه و یه جا برای اینکه بتونم شمشیر بازی کنم الان ادامشو میزارم
نامی ، 😐میزاری بگم
ا.ت، آها اره اره بگو
نامی تو بعد از هجده سالگی قراره به عنوان نوه شاه........انتخاب بشی و جانشینی و تمام مسئولیت هارو گردن بگیری
ثانا، ماجه افتخارمه عمو جان
ا.تویو
یک سال گذشته و من و ثانا مثل همیشه هستیم من روزا سرکارم و اونم یا در حال کتاب خوندنه یا تمرین شمشیر بازی ولی خب اون بعضی از شبا از خونه بیرونم میره و این براش خوبه
ثانا، مامان یه سال گذشته نمی خوای بگی
ا.ت،نفسم حبس شد هر دفه که میخوام براش تعریف کنم قلبم درد میگیره اما خب اون باید بدونه
ا.ت، ثانا تو بزرگ شدی و اینکه پدر تو و اینکه الان آزما جداهست و پیش ما نیست فقط بخاطر یه نفره جونگکوک
ثانا، جونگکوک مامان این برامن و سوالام کافی نیست
ا.ت، منو پدرت عاشق هم بودیم اما اون اون ما رو جدا کرد و نزاشت باهم زندگی کنیم و کلش همین بود
ثانا ، باشه من میرم یکم هوا بخورم
رفتم بیرون خونه از اون موقع که یادم میاد من همیشه کنار رود آرامش داشتم که حدود یه سالی میشه اینجا میام اما خب یه هفته ای هم هست که با یکی آشنا شدم اون اون حس خوبی بهم میده اما من همیشه بخاطر اخلاقم همرو از خودم دور میکنم خستم اما خب چه کنم مثل همیشه رفتم کنار رود و ماه هم توی اون نقش بسته بود متوجه حضورش شدم
+تو می هستی
ثانا ، تاحالا باهاش حرف نزده بودم و فقط از پشت دیده بودمش اما امروز خیلی نزدیکمه
ثانا، من تو می هستی و اینجا چیکار میکنی
+تو یه خون آشامی نه
ثانا ، ......
+پس هستی منم یه خون آشامم
ثانا ، اسمت چیه
+بیخیال اینجا میای چیکار
ثانا ، من هر وقت حالم بده میام اینجا
+چرا حالت بده میخوای بگی شاید بهتر شی
ثانا نه که تو خیلی خوبی از چشمات اون زخما همه معلومه
+برای من دلیل داره
ثانا ، دلیل چه دلیلی
+نمیخوام بگم
ثانا ، باشه پس یا برو یا تنهایی منو بهم نزن
+اوم باشه ولی تو چی
ثانا ویو
حس کردم میشه بهش اعتماد کرد ما خون اشام ها حس شیشم خیلی قویی داریم و اینکه من اونو نمیشناسم اگه بگم که چرا هم به کسی نمیگه
ثانا ، خب برای اینکه پدرم اون خب اون الان پیشم نیست برای همین ناراحتم و خالم کرفتس
+اوم منم به خاطر نبود کسی این طوریم
ثانا ، اره نبودن یکی میتونه خیلی درد داشته باشه تا بودنش
من باید برم مامانم منتظرمه من رفتم و رسیدم خونه خودمو رو تخت انداختم
ا.ت، میتونم بیام تو
ثانا ، البته
ا.ت، خب خوبی
ثانا ، مامان من بخاطر رفتار گیتاخانم معذرت میخوام اون لحظه دست خودم نبود
ا.ت، میدونم عزیزم اما خب دیگه و اینکه من باید یه چی بگم بهت
ثانا ، چیزی شده
ا.ت، خب پدر بزرگت میخواد ببینتت و دوماه دیگه قراره بریم کره
ثانا ، مامان اگه یه اتاق با تو تم سیاه و یه جا برای اینکه بتونم شمشیر بازی کنم الان ادامشو میزارم
۶.۶k
۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.