خدا را

خدا را
در آشیانه ی پرنده ای
گم کردم که از شرط کوچ !
تمام گرمسیرهای آغوشت را
باخته بود...
به خرافات "انتظار رسم عاشق است"
ایستادم
و رفتنت در مهتاب شکست...
شب در من ماند

#مهتاب_ناظری
دیدگاه ها (۱)

تنها زمانی "صبور" خواهی شد، که صبر را یک "قدرت" بدانی نه یک ...

تو دست مرا بگیرمرا ببر جایی دورجایی که ایمان من به توایمان ت...

زمستان سردیستدستهایت را٬به من قرض بدهدستانمانجماد را می بوسد...

چشم وا کردم از تو بنویسملای در باز و باد می ‌آمد...از مسیری ...

نیایش شبانگاهیخدایا،امشب که سکوت، دلِ زمین را در آغوش گرفتهو...

"سرنوشت "p,25...اینگار خیلی وقت بود منتظر این فرصت بودن ...د...

روانی منp41

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط