Part69..
#Part69..
اگه کسی این کاروبکنه به روش من مجازات میشه جوری که من میخوام فقط یکم دیگه مونده یکم همتون باید منتظر انتقام سایه باشین همتون تک به تک دیگه کم کم دارم از این نقاب مسخره خسته میشم دوباره بایاداوری اون دختره احمق بااون نگاه وحشیش پوزخندی رولبم امدباخدش چی فکرکرده فکرکرده من ساکت میشینم ن بایدمنتظرسوپرایزای جالبی بمونین یه ماه بعد.....نامجون
یه ماه از قراردادمون باکمپانیه جونیور میگذره همه چی تاالان که خیلی خوب بوده ما چندتااهنگ جدیدبااین کمپانی منتشرکردیم که ارمیاخیلی خششون امد ازاون اتفاق دیگه کسی یادش نمیادوارمیامثع قبل شدن جونیورانصافا ادم خوبوباملاحضه ای بودبرای کارای کمپانی چندباره دیگه رفتیم نیویورکوالان یه شعبش توکره تاسیس شده وبعضی وقتاجونیورمیاداونجاویه سری میزنه ادمقابل اعتمادیه بااینکه ازماکوچیک تره وهمسن کوکه و۳۱.۳۲سالشه باهممون جورشده یه بارم که رفته بودیم نیویورک تولدمن بودو بچه ها واقعا سوپرایزم کردن یه تولدخیلی خوب برام گرفتن رستام اونشب برای هممون یه دونه ازهمون گردنبندابااسم خداگرفتو انداخت گردنامون انصافا خیلی قشنگ بودن منکه ازش خشم امد وقتی انداختمش گردنم اصلا یه حس خیلی خوب یه حسی شبیه ارامشو امنیت بهم داد این دختراازهمون اول دوست داشتنیوکیوت بودن الان انقددوسشون دارم که نمیتونم ازشون دوربشم ن فقط من هممون اروقتی امدن همه چی یه رنگ دیگه شده امروزیکم تمرین کردیم توی کمپانیه جدیدواماده رفتن شدیم دخترام دیگه برای اینکه دروغمون درنره توی کمپانی مشغول کارشدن یکم نابلدبودن ولی کارشون خوب بود اونم به خاطراینکه توخونه کلی روصورتامون کارکردنو پدرمونو دراوردن که یکم الان بهترشدن البته فیلم های اموزشیم بی تاثیر نبود امشبم قراربودیه مهمونی به مناسبت قراردادمون باکمپانی بلاخره برگزاربشه همینجا توی کره جین:خب بسه دیگه کمکم اماده رفتن بشیم کع بتونیم زودحاظر بشیم برای شب+اوکی وسایلمونو جمع کردیموازدر امدیم بیرون که دخترارودیدیم که جلوترمیرفتن برای اینکه کسی مشکوک نشه بادوتا ماشین میومدیم دخترام باپول خدشون یه ماشین نسبتاخوب گرفته بودن هرچقدکه خواستیم کمکشون کنیم نزاشتن......مانیا
خدموپرتکردم روتخت+اخیشششش خوب شد که یه ماشین خریدیما وگرنه مجبورمیشدیم بااین خستگی منتظراتوبوس بمونیم رستام خدشوپرت کردکنارم وگف:اره دقیقارویا:ولی من هنوزم باورم نمیشه انقدخشبختی بهمون روکرده باشه بودن توکره مخصوصاتوخونه اعضاکاپل شدن باهاشون الانم که ماشین داشتن میترسم یه اتفاقی بیوفته که هرچی خشبختیروبپوکونه رونیا:توفازمنفی ندی نمیگیم زبون نداریاافرا:موافقم بات رویا:خب نگرانم بیشعور+نباش هیچی نمیشه
اگه کسی این کاروبکنه به روش من مجازات میشه جوری که من میخوام فقط یکم دیگه مونده یکم همتون باید منتظر انتقام سایه باشین همتون تک به تک دیگه کم کم دارم از این نقاب مسخره خسته میشم دوباره بایاداوری اون دختره احمق بااون نگاه وحشیش پوزخندی رولبم امدباخدش چی فکرکرده فکرکرده من ساکت میشینم ن بایدمنتظرسوپرایزای جالبی بمونین یه ماه بعد.....نامجون
یه ماه از قراردادمون باکمپانیه جونیور میگذره همه چی تاالان که خیلی خوب بوده ما چندتااهنگ جدیدبااین کمپانی منتشرکردیم که ارمیاخیلی خششون امد ازاون اتفاق دیگه کسی یادش نمیادوارمیامثع قبل شدن جونیورانصافا ادم خوبوباملاحضه ای بودبرای کارای کمپانی چندباره دیگه رفتیم نیویورکوالان یه شعبش توکره تاسیس شده وبعضی وقتاجونیورمیاداونجاویه سری میزنه ادمقابل اعتمادیه بااینکه ازماکوچیک تره وهمسن کوکه و۳۱.۳۲سالشه باهممون جورشده یه بارم که رفته بودیم نیویورک تولدمن بودو بچه ها واقعا سوپرایزم کردن یه تولدخیلی خوب برام گرفتن رستام اونشب برای هممون یه دونه ازهمون گردنبندابااسم خداگرفتو انداخت گردنامون انصافا خیلی قشنگ بودن منکه ازش خشم امد وقتی انداختمش گردنم اصلا یه حس خیلی خوب یه حسی شبیه ارامشو امنیت بهم داد این دختراازهمون اول دوست داشتنیوکیوت بودن الان انقددوسشون دارم که نمیتونم ازشون دوربشم ن فقط من هممون اروقتی امدن همه چی یه رنگ دیگه شده امروزیکم تمرین کردیم توی کمپانیه جدیدواماده رفتن شدیم دخترام دیگه برای اینکه دروغمون درنره توی کمپانی مشغول کارشدن یکم نابلدبودن ولی کارشون خوب بود اونم به خاطراینکه توخونه کلی روصورتامون کارکردنو پدرمونو دراوردن که یکم الان بهترشدن البته فیلم های اموزشیم بی تاثیر نبود امشبم قراربودیه مهمونی به مناسبت قراردادمون باکمپانی بلاخره برگزاربشه همینجا توی کره جین:خب بسه دیگه کمکم اماده رفتن بشیم کع بتونیم زودحاظر بشیم برای شب+اوکی وسایلمونو جمع کردیموازدر امدیم بیرون که دخترارودیدیم که جلوترمیرفتن برای اینکه کسی مشکوک نشه بادوتا ماشین میومدیم دخترام باپول خدشون یه ماشین نسبتاخوب گرفته بودن هرچقدکه خواستیم کمکشون کنیم نزاشتن......مانیا
خدموپرتکردم روتخت+اخیشششش خوب شد که یه ماشین خریدیما وگرنه مجبورمیشدیم بااین خستگی منتظراتوبوس بمونیم رستام خدشوپرت کردکنارم وگف:اره دقیقارویا:ولی من هنوزم باورم نمیشه انقدخشبختی بهمون روکرده باشه بودن توکره مخصوصاتوخونه اعضاکاپل شدن باهاشون الانم که ماشین داشتن میترسم یه اتفاقی بیوفته که هرچی خشبختیروبپوکونه رونیا:توفازمنفی ندی نمیگیم زبون نداریاافرا:موافقم بات رویا:خب نگرانم بیشعور+نباش هیچی نمیشه
۳.۲k
۱۱ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.