Part67
#Part67
بعدده دیقه احساس کردم یه چیزی محکم خوردپسه سرم جین:مرتیکه احمق به من میگه نمیخوام اعتراف کنم انوقت امده اینجادل میده قلوه میگیره اصلانم فکرنمیکنه ایناکجان شایدگم شدن شایددزدیدنشون شایدچاقوچاقوشون کردن شاید+اووووه چخبرته بابامگه دزداقاتلابیکارن بیان توروترورکنن بعدشم من دیدم بارویاشی داره بت خش میگذره نخواستم خرابش کنم جین:اره اخه ن اینکه به تومانیاشی داره بدمیگذره دیگه چیزی نداشتم بش بگم همینجورهمونگامیکردیم که یهوپوکیدیم ازخنده وضعیت بامزای بود......تهیونگ
بارونیاشی همینجورداشتیم راه میرفتیم که رسیدیم به یه جمعیتی که داشتن باهم میرقصیدنوخواننده هام به اینگلیسی اهنگی میخوندن ولی به نظرم جالب بود+رونیادوست داری برقصیم رونیا:هاچی+رقص دوست داری رونیا:زیادن ولی باتو باید جالب باشه احساس کردم چشام برق میزنه دستشو گرفتموباخودم بردمش وسط دستموپشت کمرش گذاشتمودستشو گرفتمو اروم اروم باهم تکون میخوردیم+میدونی این بهترین رقصیه که تابه عمرم انجام دادم یه لبخندی زدوسرشو تکون دادهمینجور تو حال خدمون بودیم که یکی دادزد پلیس که رونیادستمو گرفتودویدهمینجورداشتیم فرارمیکردیم که دیگه نفسم بالانمیومدوایسادیمو نفس نفس میزدیم+چرا فرارکردیم رونیا: اخه گفت پلیس امد+خب بیاد باماکه کاری نداره که پبوجان رونیا:اخه نه اینکه توی ایران اگه اینجوری جمع بشن میان میگیرنشون گفتم شایداینجام همینجوره خندم گرفته بود ازکاراش+یه خنگ دوست داشتنی میدونستی رونیا:اره وخندیدبیا بریم ببینیم جاییو پیدامیکنیم خش بگذرونیم رونیا:اوک بریم خیلی شب جالبی بود...........................................کوک
+توچرا هی به اون پسره نگامیکردی هارستا:کدوم پسره +مگه به چندتاپسر نگاکردی رستا:به خیلیاکدومشو میگی انقد حرصم گرفته بودازش احساس میکردم ازکلم دودبیرون میاد+رستاااااااااا رستا:هاخوچرا دادمیزنی من همینجام+اون چشاتو ازکاسه درمیارمارستا:هیییی خشن شدیادلت میادبعدمثه گربه ها زل زدبهم که اب دهنمو قورت دادم+ن خندیدوگفت:پبومن به جزتو هیشکیو نمیبینم چرا نمیفهمی اخه داشتم اذیتت میکردم+باورکنم رستا:ن پس میخوای نکن خندیدمودستشو گرفتم:باشع باورت کردم همینجورداشتیم راه میرفتیم که رستاگف:جونگکوک داریم کجامیریم دقیقایه نگاه به دوروورم کردم تویه کوچه پس کوچه بودیم لبخنددندون نمایی زدموگفتم:نمدونم دستشوکوبوند به پیشونیشو گف:کوک نگوکه گم شدیم باهمون لبخند ادامه دادم+افرین عشق زرنگ من رستا:واااای جونگکوک ازدست توحالا باید چه غلطی بکنیم ایندفعه نامجون میکشتمون+بیا از اینوربریم نگران نباش بابادوتاادم بزرگیم بچه که نیستیم راهو پیدامیکنیم همینجورمیرفتیم که دیدیم یه سروصدایی میاد
بعدده دیقه احساس کردم یه چیزی محکم خوردپسه سرم جین:مرتیکه احمق به من میگه نمیخوام اعتراف کنم انوقت امده اینجادل میده قلوه میگیره اصلانم فکرنمیکنه ایناکجان شایدگم شدن شایددزدیدنشون شایدچاقوچاقوشون کردن شاید+اووووه چخبرته بابامگه دزداقاتلابیکارن بیان توروترورکنن بعدشم من دیدم بارویاشی داره بت خش میگذره نخواستم خرابش کنم جین:اره اخه ن اینکه به تومانیاشی داره بدمیگذره دیگه چیزی نداشتم بش بگم همینجورهمونگامیکردیم که یهوپوکیدیم ازخنده وضعیت بامزای بود......تهیونگ
بارونیاشی همینجورداشتیم راه میرفتیم که رسیدیم به یه جمعیتی که داشتن باهم میرقصیدنوخواننده هام به اینگلیسی اهنگی میخوندن ولی به نظرم جالب بود+رونیادوست داری برقصیم رونیا:هاچی+رقص دوست داری رونیا:زیادن ولی باتو باید جالب باشه احساس کردم چشام برق میزنه دستشو گرفتموباخودم بردمش وسط دستموپشت کمرش گذاشتمودستشو گرفتمو اروم اروم باهم تکون میخوردیم+میدونی این بهترین رقصیه که تابه عمرم انجام دادم یه لبخندی زدوسرشو تکون دادهمینجور تو حال خدمون بودیم که یکی دادزد پلیس که رونیادستمو گرفتودویدهمینجورداشتیم فرارمیکردیم که دیگه نفسم بالانمیومدوایسادیمو نفس نفس میزدیم+چرا فرارکردیم رونیا: اخه گفت پلیس امد+خب بیاد باماکه کاری نداره که پبوجان رونیا:اخه نه اینکه توی ایران اگه اینجوری جمع بشن میان میگیرنشون گفتم شایداینجام همینجوره خندم گرفته بود ازکاراش+یه خنگ دوست داشتنی میدونستی رونیا:اره وخندیدبیا بریم ببینیم جاییو پیدامیکنیم خش بگذرونیم رونیا:اوک بریم خیلی شب جالبی بود...........................................کوک
+توچرا هی به اون پسره نگامیکردی هارستا:کدوم پسره +مگه به چندتاپسر نگاکردی رستا:به خیلیاکدومشو میگی انقد حرصم گرفته بودازش احساس میکردم ازکلم دودبیرون میاد+رستاااااااااا رستا:هاخوچرا دادمیزنی من همینجام+اون چشاتو ازکاسه درمیارمارستا:هیییی خشن شدیادلت میادبعدمثه گربه ها زل زدبهم که اب دهنمو قورت دادم+ن خندیدوگفت:پبومن به جزتو هیشکیو نمیبینم چرا نمیفهمی اخه داشتم اذیتت میکردم+باورکنم رستا:ن پس میخوای نکن خندیدمودستشو گرفتم:باشع باورت کردم همینجورداشتیم راه میرفتیم که رستاگف:جونگکوک داریم کجامیریم دقیقایه نگاه به دوروورم کردم تویه کوچه پس کوچه بودیم لبخنددندون نمایی زدموگفتم:نمدونم دستشوکوبوند به پیشونیشو گف:کوک نگوکه گم شدیم باهمون لبخند ادامه دادم+افرین عشق زرنگ من رستا:واااای جونگکوک ازدست توحالا باید چه غلطی بکنیم ایندفعه نامجون میکشتمون+بیا از اینوربریم نگران نباش بابادوتاادم بزرگیم بچه که نیستیم راهو پیدامیکنیم همینجورمیرفتیم که دیدیم یه سروصدایی میاد
۳.۵k
۰۵ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.