(فقط یه آرمی بودی) پارت ۹
(فقط یه آرمی بودی) پارت ۹
شب
رفتم خونه کوک
دم در زدم
کوک:کیه
ا.ت: منم ا.ت
کوک: بیا داخل
ا.ت: با اجازه
رفتم داخل دیدم جیمین
هم اونجاست رفتم نشستم
کوک:چه ژانری
جیمین: عاشقانه ا.ت: ترسناک
کوک:چی بزارم
جیمین: ترسناک
کوک: گذاشتم خب ببینید
نیم ساعت بعد
کوک و جیمین خیلی ترسیده بودن ولی من عادی نشسته بودم سر صحنه ترسناک فیلم جیمین و کوک ترسیده بودن که فقط همو بغل کردن منم اونجا بودم داشتم ازشون میخندیدم
جیمین: اممم کوک فیلمو عوص نمیکنی
کوک: باش الان میرم
جیمین: ا.ت
ا.ت: چیع
جیمین: چرا نترسیدی
ا.ت: چون ترس نداشت من خیلی فیلم ترسناک دوست دارم
کوک: چه فیلمی بزارم
جیمین: ا.ت بگو
ا.ت: ماجراجویی
نیم ساعت بعد
وسطای فیلم بود دیدم جیمین و کوک خوابشون برده تصمیم گرفتم تلویزیون خاموش کنم و برم خونه
رفتم خونه
م: کجا بودی پدرسگ
ا.ت: یادم رفته بود بگم
م:کجا بودی بگو
ا.ت: خونه رویا
م:چرا بهم نگفتی
ا.ت: یادم رفت
م: برو تو اتاقت
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
رفتم تو اتاقم
فردا
تصمیم گرفتم برم به مامانم بگم که با جیمینم
ا.ت: مامی
م:چی شده
ا.ت: میخوام باهات حرف بزنم
م: بگو
ا.ت:خواستم بگم که میکاپ آرتیست بی تی اس شدم
م: ههه خیلی خنده داشت
ا.ت: راست میگم مامان ببین اسممو هست
م: تو واقعا میکاپ آرتیستشون شدی چرا بهم نگفتی چند وقته
ا.ت: سه ماه
م: چی؟؟
ا.ت:این مهم نیست درباره یه چیز دیگست
شب
رفتم خونه کوک
دم در زدم
کوک:کیه
ا.ت: منم ا.ت
کوک: بیا داخل
ا.ت: با اجازه
رفتم داخل دیدم جیمین
هم اونجاست رفتم نشستم
کوک:چه ژانری
جیمین: عاشقانه ا.ت: ترسناک
کوک:چی بزارم
جیمین: ترسناک
کوک: گذاشتم خب ببینید
نیم ساعت بعد
کوک و جیمین خیلی ترسیده بودن ولی من عادی نشسته بودم سر صحنه ترسناک فیلم جیمین و کوک ترسیده بودن که فقط همو بغل کردن منم اونجا بودم داشتم ازشون میخندیدم
جیمین: اممم کوک فیلمو عوص نمیکنی
کوک: باش الان میرم
جیمین: ا.ت
ا.ت: چیع
جیمین: چرا نترسیدی
ا.ت: چون ترس نداشت من خیلی فیلم ترسناک دوست دارم
کوک: چه فیلمی بزارم
جیمین: ا.ت بگو
ا.ت: ماجراجویی
نیم ساعت بعد
وسطای فیلم بود دیدم جیمین و کوک خوابشون برده تصمیم گرفتم تلویزیون خاموش کنم و برم خونه
رفتم خونه
م: کجا بودی پدرسگ
ا.ت: یادم رفته بود بگم
م:کجا بودی بگو
ا.ت: خونه رویا
م:چرا بهم نگفتی
ا.ت: یادم رفت
م: برو تو اتاقت
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
رفتم تو اتاقم
فردا
تصمیم گرفتم برم به مامانم بگم که با جیمینم
ا.ت: مامی
م:چی شده
ا.ت: میخوام باهات حرف بزنم
م: بگو
ا.ت:خواستم بگم که میکاپ آرتیست بی تی اس شدم
م: ههه خیلی خنده داشت
ا.ت: راست میگم مامان ببین اسممو هست
م: تو واقعا میکاپ آرتیستشون شدی چرا بهم نگفتی چند وقته
ا.ت: سه ماه
م: چی؟؟
ا.ت:این مهم نیست درباره یه چیز دیگست
۱۴.۷k
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.