(فقط یه آرمی بودی)پارت ۱۰
(فقط یه آرمی بودی)پارت ۱۰
م:خب چیه
ا.ت:یکی از اعضا بهم گفت ازم خوشش میاد
م:اینم داری شوخی میکنی
ا.ت: اینم راست میگم
م: یعنی چی اخه تو چی داری که بخواد از تو خوشش بیاد
ا.ت:اون به من گفت
م:کدومش نکنه همون جیمینه
ا.ت:آره خودش
م: چرت و پرت نگو برو تو اتاقت
رفتم تو اتاقم
رئیس کمپانی بهم زنگ زد
ر.ک:ا.ت امروز مرخصی باش
ا.ت: برای چی
ر.ک:چون اعضا نیستن تمرین دارن
ا.ت: اها باشه ممنونم
ر.ک: خب بای
ا.ت: بای
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
فردا
رفتم کمپانی
ر.ک:باید از اینجا بری
ا.ت: چرا
ر.ک:چون مامانت گفتت
ا.ت: مامانم
ر.ک: مامانت اینجا بود گفت که تو رو راه ندم دیگه
ا.ت: مامانم گفت
ر.ک: ما از کارا خیلی راضی بودیم ولی نمیدونم چرا مامانت همچین حرفی زد
ا.ت:ولی من نمیخوام برم
ر.ک: ما یه میکاپ آرتیست خوب گرفتیم ولی تو باید بری دیگه اینم وسایلت با اعضا خداحافظی کن برو
نامی:ا.ت واقعا نمیدونم چه اتفاقی افتاده
جین: فقط دوباره برگرد
یونگی: کارت عالییه منتظرم بیای دوباره
هوپی: ما بهت عادت کرده بودیم پس منتظریم دوباره برگردی
تهیونگ:مامانتو راضی کن ا.ت باشه
کوک:دلمون برات تنگ میشه
جیمین با اشکی که توچشماش جمع شده بود
گفت:زود برگرد باشه
منم با گریه رفتم بیرون
م:خب چیه
ا.ت:یکی از اعضا بهم گفت ازم خوشش میاد
م:اینم داری شوخی میکنی
ا.ت: اینم راست میگم
م: یعنی چی اخه تو چی داری که بخواد از تو خوشش بیاد
ا.ت:اون به من گفت
م:کدومش نکنه همون جیمینه
ا.ت:آره خودش
م: چرت و پرت نگو برو تو اتاقت
رفتم تو اتاقم
رئیس کمپانی بهم زنگ زد
ر.ک:ا.ت امروز مرخصی باش
ا.ت: برای چی
ر.ک:چون اعضا نیستن تمرین دارن
ا.ت: اها باشه ممنونم
ر.ک: خب بای
ا.ت: بای
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
فردا
رفتم کمپانی
ر.ک:باید از اینجا بری
ا.ت: چرا
ر.ک:چون مامانت گفتت
ا.ت: مامانم
ر.ک: مامانت اینجا بود گفت که تو رو راه ندم دیگه
ا.ت: مامانم گفت
ر.ک: ما از کارا خیلی راضی بودیم ولی نمیدونم چرا مامانت همچین حرفی زد
ا.ت:ولی من نمیخوام برم
ر.ک: ما یه میکاپ آرتیست خوب گرفتیم ولی تو باید بری دیگه اینم وسایلت با اعضا خداحافظی کن برو
نامی:ا.ت واقعا نمیدونم چه اتفاقی افتاده
جین: فقط دوباره برگرد
یونگی: کارت عالییه منتظرم بیای دوباره
هوپی: ما بهت عادت کرده بودیم پس منتظریم دوباره برگردی
تهیونگ:مامانتو راضی کن ا.ت باشه
کوک:دلمون برات تنگ میشه
جیمین با اشکی که توچشماش جمع شده بود
گفت:زود برگرد باشه
منم با گریه رفتم بیرون
۱۲.۶k
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.