پارت ۱۸...

عشق ممنوعه...
سوجی : الان منو پس زد ؟ هه
شوگا : جیمین خوبه ؟
-ب.بله فقط بدنش کبوده
شوگا : مهم نیست، میتونی بری .
جیمین : الان تهکوک دارن چیکار میکنن؟ ینی می‌دونن من زندم؟ دلم براشون تنگ شده .
شوگا : به جای گریه کردن پاشو باید بریم جایی .
جیمین : ولی من حتی نمیتونم درست راه برم.
شوگا : برام مهم نیست .
لباس شوگا و جیمین 👇🏻



سوار ماشین شدیم و رفتیم سمت شرکت بعد از ۲۰ دقیقه رسیدیم.
جیمین : پیاده شدیم و رفتیم تو آسانسور ، رسیدیم طبقه دوازدهم و وارد دفتر شوگا شدیم .
ولی منو چرا آورده تو این خراب شده ؟
شوگا : بشین .
جیمین : نشستم و یه برگه گذاشت جلوم و گفت...
شوگا : امضاش کن.
جیمین : این چیه؟!
شوگا : قرارداد .
جیمین : می‌دونم قرار داده گفتم برای چیه ؟
شوگا : هوف تو از امروز به بعد برای من متر می‌کنی و منشی شرکتی .
جیمین : نمی‌خوام !
شوگا : جملم سوالی نبود ، دستوری بود . امضاش کن (کوبید رو میز)
جیمین : امضا کردم چون حوصله دعوا باهاش رو نداشتم .
جیمین : من می‌خوام برم پیش تهیونگ و کوک (با ترس)
شوگا : اونا الان فک میکنن تو مردی احمق.
جیمین : چی میگی؟؟!....
ش
شوگا : فک کردی برای وی اون فیبمرو براش فرستادم ؟هه دیروز سوجی رفت و بهشون گفت که تو مردی .
جیمین : چرا؟؟(با داد) مگه من باهات .بکار کردم که اینجوری میکنی؟ هاا؟هر بلایی خواستی سرم آوردی حالا هم کسایی که دوسشون داشتنو ازم گرفتی ؟ ازت متنفرم .
شوگا : یه سیلی زدم بهش که دیگه حرفی نزد.
شوگا : اگه هرکاری میگفتم رو از همون اول میکردی اینجوری نمیشد کوچولو حالا هم تنبیهتو با زر زر کردن سخت تر نکن .
جیمین : ( گریه )
تهیونگ : کوک تو خواب تا صبح داشت گریه میکرد و جیمینو صدا میزد و منم داشتم گریه میکردم ...
کوک : بیدار که شدم دیدم تهیونگ هم بیداره رفتم تو بغلش ...
کوک: تهیونگ می‌خوام بمیرم .
تهیونگ : (گریه)
کوک : همش خواب جیمینو می‌دیدم که دارن اذیتش میکنن!
تهیونگ : ....
دو سال بعد ....
کوک : تو این دو سال تهیونک زیاد حرف نمیزنه فقط بعضی روزا می‌ره شرکت و میاد باهم رفتیم دکتر و دکتر گفت که هردومون افسردگی شدید داریم و اگه درمانش نکنیم خطرناکه البته برای تهیونک بیشتر .
همه جا رو زیرو رو کردیم تا یه اثری از کسایی که اون بلا رو سر جیمین آوردن پیدا کنیم ،دیوار اتاق تهیونگ کلا شده عکس های که با جیمین داشت و رسما داشت دیوونه میشد و به هیچ چیزی توجه نمیکرد .
جیمین....
دیدگاه ها (۴)

پارت ۱۹...

ادامه پارت ۱۹...

پارت ۱۷

پارت ۱۶

اگه یه روز دلت گرفت و خواستی بزنی زیر گریه فقط کافیه این اهن...

خب خب بچه ها می خوام رمان و سناریو بزارم .سناریو ها رو بهم ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط