رویای بزرگ

رویای بزرگ
#part69

+اگه کسیو دوست داری باید رو در رو بهش بگی نه اینکه با کارات بخوای بهش نشون بدی...

با لبخند عجیبی گفت:
-به پیشنهادت فکر میکنم
بلافاصله بعد از این حرفش از ماشین پیاده شد

+ها؟ چی؟ چی داری میگی
من پیشنهاد دادم؟

از ماشین پیاده شدم
+هی صبر کن


رفتیم تو
در که باز شد پسرا از رو کاناپه بلند شدن

نامجون: یااا شما تا این موقع شب کجا کذاشتین رفتین!

کوک: هیونگ کاریشون نداشته باش
اونام آدمن احساس دارن...😁😉

با صدای ارومی که فقط ته بشنوه گفتم:
ینی انقد خنگم که همه فهمیدن جز من!

تهیونگ:🤷🏼


یهو در اتاق وا شد رستا و باران اومدن بیرون

این سوک: رستاااااا توو... تووو

رستا بدو بدو اومدم سمتم و منو به اغوش کشید

رستا: چرا اخه چرا وقتی دیدی انقد اوضاعت خرابه برنگشتی!

با بغضی که تو صدام بود گفتم:
دار و ندارمو دزدیدن چجوری برمیگشتم اخه

باران: رستا خانم بیا اینور نوبت منه بغلش کنم

این سوک: رستا چرا بارانو اوردی😅

رستا تا خواست حرف بزنه باران پرید وسط حرفش
باران: پریا خانم من رستا رو آوردم اون منو نیورده

رستا: باران خیلی بی ادبی من خودم زبون ندارم مگه به جای من حرف میزنی

این سوک: مامان بابا چی خوبن کجان؟

رستا: مامانت هی بهت زنگ میزد ولی در دسترس نبودی
من باران برای اینکه نگرانیش کم شه گفتیم واسه ما بلیت فرستاده تا بریم و اینکه سیمکارتش اونجا کار نمیکنه و....

این سوک: با.. با پسرا چجوری صحبت کردین؟

رستا: برا زبان کره ای که یگانه رو اوردیم ولی تا اعضا رو دید غش کرد..😅

این سوک: عه خوبه یگانه هم اومده
خب بعدش چیکا کردین

رستا: نکنه یادت رفته ما تو مدرسه بهترین نمره رو تو زبان انگلیسی داشتیم

(اسلاید دوم عکس یگانه)
دیدگاه ها (۰)

کراش زدم رو این آهنگگگگگ

رویای بزرگ#part70 این سوک :معلومه که یادم نرفته😌با رستا و با...

رویای بزرگ#part68تهیونگ:......این سوک: تو...... اون شب اتفاق...

رویای بزرگ#part67دستامو برداشتم ولی.. ولی هر دوشون لباساشونو...

زندگی نامعلوم

پارت ۲ یک ماه برای ۷ آسمان

فیلیکس: چیییییییییی؟؟؟؟( چشماش خون شد)ات: هی اروم باش همین ک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط