«عشق مافیا»
«عشق مافیا»
(پارت ۱۴)
جیسو ویو
ساعت 06:30 صبحه الان دارم وسایلمو جمع میکنم بر اردو بعد این قضیه ی لیا واقعا نمیخواستم دوباره برم اون مدرسه هم باید لیا و هم مدیرو ببینم
بعد اینکه صبحونه خوردم یه لباس خیلی کیوت پوشیدم (اسلاید بعد)
کوک : آماده ای
جیسو آره الان میام
جیسو ویو
رسیدیم دم اتوبوس مدرسه وقتی رفتم تو اتوبوس از اونجایی که جا نبود مجبور بودم پیش لیا بشینم 😑
تو کل راه سعی کردم بهش نگا نکنم
لیا : ببین کوچولو ایندفعه رو تونستی از دستم فرار کنی ولی قول میدم از این اردو زنده بیرون نیای
کوک : جیسو این صندلی خالیه بیا پیش من بشین
*جیسو رفت پیش کوک نشست
جیسو ویو
۴۰ مین گذشت خیلی خسته بودم دیگه نمستونستم چشامو باز نگه دارم
سرمو گذاشتم رو شونه کوک و خوابیدم
کوک ویو
دیدم جیسو سرشو گذاشت رو شونه من
تعجب کردم ولی منم سرمو گذاشتم رو سرشو خوابیدم
راننده : بیدار شین
جیسو : فک کنم رسیدیم
کوک : آره
جیسو ویو
منو کوک تو یه چادر میموندیم البته قبل این قضیه قرار بود منو لیا باهم تو یه چادر بمونیم😔
مدیر بچه ها ما اول میریم جنگل و قراره اونجا ناهارتونو بخورین
جیسو : ایی چرا همه جا گِلیه
جیسو ویو
وقتی اینو گفتم کوک براید استایل بغلم کرد
مدیر : وایسین رسیدیم
کوک : اینجا میخوایم نهار بخوریم ؟ (جیسو رو گذاشت پایین)
*بعد یهو جنیفر پرید بغل کوک و اونو بوسید
جنیفر : اوپا این کیه ؟
جیسو : تو خودت کی...
جنیفر : دوس دختر کوکم
جیسو : دوس دختر؟
(پارت ۱۴)
جیسو ویو
ساعت 06:30 صبحه الان دارم وسایلمو جمع میکنم بر اردو بعد این قضیه ی لیا واقعا نمیخواستم دوباره برم اون مدرسه هم باید لیا و هم مدیرو ببینم
بعد اینکه صبحونه خوردم یه لباس خیلی کیوت پوشیدم (اسلاید بعد)
کوک : آماده ای
جیسو آره الان میام
جیسو ویو
رسیدیم دم اتوبوس مدرسه وقتی رفتم تو اتوبوس از اونجایی که جا نبود مجبور بودم پیش لیا بشینم 😑
تو کل راه سعی کردم بهش نگا نکنم
لیا : ببین کوچولو ایندفعه رو تونستی از دستم فرار کنی ولی قول میدم از این اردو زنده بیرون نیای
کوک : جیسو این صندلی خالیه بیا پیش من بشین
*جیسو رفت پیش کوک نشست
جیسو ویو
۴۰ مین گذشت خیلی خسته بودم دیگه نمستونستم چشامو باز نگه دارم
سرمو گذاشتم رو شونه کوک و خوابیدم
کوک ویو
دیدم جیسو سرشو گذاشت رو شونه من
تعجب کردم ولی منم سرمو گذاشتم رو سرشو خوابیدم
راننده : بیدار شین
جیسو : فک کنم رسیدیم
کوک : آره
جیسو ویو
منو کوک تو یه چادر میموندیم البته قبل این قضیه قرار بود منو لیا باهم تو یه چادر بمونیم😔
مدیر بچه ها ما اول میریم جنگل و قراره اونجا ناهارتونو بخورین
جیسو : ایی چرا همه جا گِلیه
جیسو ویو
وقتی اینو گفتم کوک براید استایل بغلم کرد
مدیر : وایسین رسیدیم
کوک : اینجا میخوایم نهار بخوریم ؟ (جیسو رو گذاشت پایین)
*بعد یهو جنیفر پرید بغل کوک و اونو بوسید
جنیفر : اوپا این کیه ؟
جیسو : تو خودت کی...
جنیفر : دوس دختر کوکم
جیسو : دوس دختر؟
۲۲.۳k
۲۹ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.