«عشق مافیا»
«عشق مافیا»
پارت ۱۳
کوک ویو
رسیدم اون یه ساختمون متروکه بود رفتم تو یدفه یکی از پشت زد تو سرم و الان اینجا بهوش اومدم
خیلی تاریکه چیزی نمیبینم
جیسو : کی اونجاست؟
کوک : جیسو خودتی ؟
جیسو : آره از کجا میدونستی من اینجام
کوک : لیا بهم گفت گفت تو خطر افتادی این آدرسو فرستاد منم اومدم دنبالت
جیسو : اون عوضییی...
گوشیت همراته ؟
کوک : آره تو جیبمه میتونی برش داری ؟
جیسو : آره فک کنم
*جیسو تونست گوشیه کوک رو برداره
کوک : برو به خانم پارک پیام بده و قضیه رو تعریف کن خودش میدونه چیکار کنه
جیسو : اوک
کوک : گوشیو یجا قایم کن کارت تموم شد
* جیسو گذاشت تو لباسش
لیا : چه خبر خیلی داره بهتون خوش میگذره؟
* لیا یه آهنگ گذاشت بعد لباسشو در آورد
کوک : ودف این داره چه گهی میخوره (آروم)
* کوک برگشت اونورو نگا کرد (اصن چقد این پسر خوبیه😂)
لیا : خیلی احمقی ینی تاحالا نفهمیدی من عاشقتم
کوک : چی عاشق منننن؟
*لیا رفت سمت کوک و صورتش رو بهش نزدیک کرد بعد کوک تف کرد تو صورتش
لیا : (خیلی عصبانی شد)لیاقت هردوتون مردنه حیفه من نیست
*لیا لباساش رو پوشید و چاقوشو در آورد
لیا : اول با جیسو شروع میکنم فک کنم خیلی مشتاقی بدن خوشگلشو خط خطی کنم مگه نه کوک ؟
کوک : نه اینکارو نکن عوضیییی(با داد)
*بعد صدای تیر اندازی اومد
لیا : اَهههه گندش بزنن
*و لیا دوید رفت بعد چن تا مرد با تفنگای بزرگ اومدن تو و دست کوک و لیا رو باز کردن
کوک : بریم جیسو
جیسو : اینا برای تو کار میکنن؟
کوک : آره ولی مهم نیست باید زودتر بریم
جیسو : باشه اومدم
*کوک و جیسو سوار ماشین شدن و رفتن خونه
خانم پارک : بالاخره اومدین خیلی نگرانتون شده بودم برین لباساتونو عوض کنین
کوک و جیسو: باشه
جیسو ویو
کمرم خیلی درد میکنه چون اون عوضی منو پرت کرد رو صندلی واقعا دوس نداشتم فردا برم اردو و اون عوضیو ببینم
کوک : خوبی ؟
جیسو : آره
تو فردا میخوای بری اردو ؟
کوک : بدون تو نمیروم ولی بر عوض کردن حال و هوامون خوبه پس بریم
جیسو : آره پس من وسایلمو جمع میکنم
کوک : باشه
راستی زخم دستت رو یادم رفته بود
*کوک رفت وسایل پانسمان و آورد
کوک : باید دستتو با باند ببندم
*کار کوک تموم شد و دسن جیسو رو باندپیچی کرد
جیسو : (کوک رو بوسید (صورتشو)
جیسو ویو
من کوک رو بوسیدم دست خودم نبود و اون از این کارم تعجب کرد
کوک : خوب دیگه تموم شد من میرم استراحت کن
کوک ویو
من نمیدونستم تا کی باید احساساتمو از جیسو قایم کنم دوست داشتم بهش بگم ازش خوشم میاد ولی نمیتونستم
پارت ۱۳
کوک ویو
رسیدم اون یه ساختمون متروکه بود رفتم تو یدفه یکی از پشت زد تو سرم و الان اینجا بهوش اومدم
خیلی تاریکه چیزی نمیبینم
جیسو : کی اونجاست؟
کوک : جیسو خودتی ؟
جیسو : آره از کجا میدونستی من اینجام
کوک : لیا بهم گفت گفت تو خطر افتادی این آدرسو فرستاد منم اومدم دنبالت
جیسو : اون عوضییی...
گوشیت همراته ؟
کوک : آره تو جیبمه میتونی برش داری ؟
جیسو : آره فک کنم
*جیسو تونست گوشیه کوک رو برداره
کوک : برو به خانم پارک پیام بده و قضیه رو تعریف کن خودش میدونه چیکار کنه
جیسو : اوک
کوک : گوشیو یجا قایم کن کارت تموم شد
* جیسو گذاشت تو لباسش
لیا : چه خبر خیلی داره بهتون خوش میگذره؟
* لیا یه آهنگ گذاشت بعد لباسشو در آورد
کوک : ودف این داره چه گهی میخوره (آروم)
* کوک برگشت اونورو نگا کرد (اصن چقد این پسر خوبیه😂)
لیا : خیلی احمقی ینی تاحالا نفهمیدی من عاشقتم
کوک : چی عاشق منننن؟
*لیا رفت سمت کوک و صورتش رو بهش نزدیک کرد بعد کوک تف کرد تو صورتش
لیا : (خیلی عصبانی شد)لیاقت هردوتون مردنه حیفه من نیست
*لیا لباساش رو پوشید و چاقوشو در آورد
لیا : اول با جیسو شروع میکنم فک کنم خیلی مشتاقی بدن خوشگلشو خط خطی کنم مگه نه کوک ؟
کوک : نه اینکارو نکن عوضیییی(با داد)
*بعد صدای تیر اندازی اومد
لیا : اَهههه گندش بزنن
*و لیا دوید رفت بعد چن تا مرد با تفنگای بزرگ اومدن تو و دست کوک و لیا رو باز کردن
کوک : بریم جیسو
جیسو : اینا برای تو کار میکنن؟
کوک : آره ولی مهم نیست باید زودتر بریم
جیسو : باشه اومدم
*کوک و جیسو سوار ماشین شدن و رفتن خونه
خانم پارک : بالاخره اومدین خیلی نگرانتون شده بودم برین لباساتونو عوض کنین
کوک و جیسو: باشه
جیسو ویو
کمرم خیلی درد میکنه چون اون عوضی منو پرت کرد رو صندلی واقعا دوس نداشتم فردا برم اردو و اون عوضیو ببینم
کوک : خوبی ؟
جیسو : آره
تو فردا میخوای بری اردو ؟
کوک : بدون تو نمیروم ولی بر عوض کردن حال و هوامون خوبه پس بریم
جیسو : آره پس من وسایلمو جمع میکنم
کوک : باشه
راستی زخم دستت رو یادم رفته بود
*کوک رفت وسایل پانسمان و آورد
کوک : باید دستتو با باند ببندم
*کار کوک تموم شد و دسن جیسو رو باندپیچی کرد
جیسو : (کوک رو بوسید (صورتشو)
جیسو ویو
من کوک رو بوسیدم دست خودم نبود و اون از این کارم تعجب کرد
کوک : خوب دیگه تموم شد من میرم استراحت کن
کوک ویو
من نمیدونستم تا کی باید احساساتمو از جیسو قایم کنم دوست داشتم بهش بگم ازش خوشم میاد ولی نمیتونستم
۲۲.۵k
۲۶ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.