از هر دریچهای به زندگی نگاه میکنم ختم میشود به مرگ

از هر دریچه‌ای به زندگی نگاه می‌کنم ختم می‌شود به مرگ!
‌و چه بازیِ مضحکی‌ست!
روز، همان حالت مستی است، همان حواسِ پرت، همان سرخوشیِ کاذب.
و شب همان دم است که الکل از ذهنت پریده!
همان جا که با خودت تنها می‌شوی و دست واقعیت توی لحظاتت رو می‌شود!
شبیه به بوی تند وُ گَندِ هیدروکسیلِ متصل به کربنِ ماسیده توی دهان و معده است!
حالا باید بنشینی و بیاندیشی که سرِ خودت را گرم کرده‌ای که چه؟
سگ‌دو می‌زنی برای رسیدن به کدام دستاوردِ ماندگار؟
اصلا از من وُ تو چه می‌ماند؟
دیدگاه ها (۱۴)

تو حق نداری از آدمی که بابت دیدن اشکات توی اتوبوس میاد کنار ...

آهای کسی که قراره چند سال بعد صبح از تختخواب مشترکمون بیای پ...

بدین وسیله رسما از بزرگسالی استعفا می دهم . . . و مسئولیت ها...

فقط باران می‌تواند از عشق حرف بزند و دروغ نگوید، فرقی نمی‌کن...

hyunjin

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط