پارت۵۲
-میدونم که از شکنجه شدنشون لذت میبری بیا بشین برای تماشا
-کورش خواهش میکنم ولشون کن
-مالکو یا سید رحیم ؟ هاا برا این لاشیا دلسوزی میکنی تازه مونده تا دلسوزی
یهو یه زن حامله رو آوردن و بستن به صندلی چشمام چهار تا شده بود زن رحیم بود همون که میخواست کمکم کنه برای انتقامه کورش همون که شده بودم دستیارش به من اعتماد کرد زنش به زور بچه دار شده بود وااااای مننن
-کورش نههه کورش زن حامله نهه خواهش میکنم به پات میوفتم تو رو خدا ترو جون رها زن حامله نههه نهههه
با گریه التماسش میکردم افتاده بودم به پاش
-پاشو رها کاری به زنه ندارم
اشکامو پاک کردمو پاشدم
-کورش بزار بره نزدیک زایمانشه خطرناکه
-یه شرطی داره بشینی و شکنجه شدنشون رو تا آخر تماشا کنی
-خیل خب خیل خب بفرستش بیمارستان نگاه میکنم
کورش علامت داد و اونا اومدنو بردنش
-بیا بشین پیش من
-باشه
نشسته بود رو مبل و من رفتم کنارش وقتی نشستم منو بلند کرد گذاشت رو پاش
-شروع کنید
اول از همه شروع به شلاق زدنش کرد با داد هایی که مالک میزد اشکام سرازیر شد
رحیمو بردن
-کورشش کورشش رحیمو نکششش اون بعد از سالها پدر شدنو تجربه میخواد بکنه
-رفتن آزادش کنن فقط به خاطر اینکه کمکت کرد و جای امنی بودی
یهو فک منو گرفت و به سمت مالک کشید و گفت نگاه کن
برگشتم کورشو دیدم که با لذت نگاه میکرد
-رهاااا منو نجات بده تروخدااااا یا الله
یه آهن داغ نزدیک پیشونیش بود میخواستن بسوزوننش
-اسم رها رو نیار حرومزادههههه نیار اسمشوووو
-کورش خواهش میکنم ولشون کن
-مالکو یا سید رحیم ؟ هاا برا این لاشیا دلسوزی میکنی تازه مونده تا دلسوزی
یهو یه زن حامله رو آوردن و بستن به صندلی چشمام چهار تا شده بود زن رحیم بود همون که میخواست کمکم کنه برای انتقامه کورش همون که شده بودم دستیارش به من اعتماد کرد زنش به زور بچه دار شده بود وااااای مننن
-کورش نههه کورش زن حامله نهه خواهش میکنم به پات میوفتم تو رو خدا ترو جون رها زن حامله نههه نهههه
با گریه التماسش میکردم افتاده بودم به پاش
-پاشو رها کاری به زنه ندارم
اشکامو پاک کردمو پاشدم
-کورش بزار بره نزدیک زایمانشه خطرناکه
-یه شرطی داره بشینی و شکنجه شدنشون رو تا آخر تماشا کنی
-خیل خب خیل خب بفرستش بیمارستان نگاه میکنم
کورش علامت داد و اونا اومدنو بردنش
-بیا بشین پیش من
-باشه
نشسته بود رو مبل و من رفتم کنارش وقتی نشستم منو بلند کرد گذاشت رو پاش
-شروع کنید
اول از همه شروع به شلاق زدنش کرد با داد هایی که مالک میزد اشکام سرازیر شد
رحیمو بردن
-کورشش کورشش رحیمو نکششش اون بعد از سالها پدر شدنو تجربه میخواد بکنه
-رفتن آزادش کنن فقط به خاطر اینکه کمکت کرد و جای امنی بودی
یهو فک منو گرفت و به سمت مالک کشید و گفت نگاه کن
برگشتم کورشو دیدم که با لذت نگاه میکرد
-رهاااا منو نجات بده تروخدااااا یا الله
یه آهن داغ نزدیک پیشونیش بود میخواستن بسوزوننش
-اسم رها رو نیار حرومزادههههه نیار اسمشوووو
۶۰۱
۰۷ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.