گرگی استخوانی در گلویش گیر کرده بود...
گرگی استخوانی در گلویش گیر کرده بود...
بدنبال کسی می گشت که آن را در آورد ,
تا به لک لک رسید...
و از او درخواست کرد ,
تا او را نجات دهد و در مقابل
گرگ مزدی به لک لک بدهد...
لک لک منقارش را داخل دهان گرگ کرد ,
و استخوان را درآورد و طلب پاداش کرد...
گرگ به او گفت همین که سرت را سالم از دهانم بیرون آوردی برات کافی است...
وقتی به فرد نالایقی خدمت می کنی ,
تنها انتظارت این باشد که گزندی از او نبینی...
گاهی اشتباهمان در زندگی این است ,
که به برخی آدم ها جایگاهی می بخشیم ,
که هرگز لیاقت آن را ندارند!
#کارلوس_فوینتس
🍁 🍂 🍃 🍁 🍂 🍃 🍁 🍂
@the_Cold_Memories
بدنبال کسی می گشت که آن را در آورد ,
تا به لک لک رسید...
و از او درخواست کرد ,
تا او را نجات دهد و در مقابل
گرگ مزدی به لک لک بدهد...
لک لک منقارش را داخل دهان گرگ کرد ,
و استخوان را درآورد و طلب پاداش کرد...
گرگ به او گفت همین که سرت را سالم از دهانم بیرون آوردی برات کافی است...
وقتی به فرد نالایقی خدمت می کنی ,
تنها انتظارت این باشد که گزندی از او نبینی...
گاهی اشتباهمان در زندگی این است ,
که به برخی آدم ها جایگاهی می بخشیم ,
که هرگز لیاقت آن را ندارند!
#کارلوس_فوینتس
🍁 🍂 🍃 🍁 🍂 🍃 🍁 🍂
@the_Cold_Memories
۱.۰k
۲۹ خرداد ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.