رمان دورترین نزدیک کاور شخصیت ماهور
#پارت_۸۳
من تو هوات مستم
رو شده دیگه دستم
همه ی شهر میدونن
رفتی توی وجودم
تازگیا حسودم
من اینجوری نبودم
تازه رسیدی اما
مثل جونم برام عزیزی
با یه اشاره آسون
منو به هم میریزی...
ماهور
وسایلشو برداشت که پیاده شه ، بی اختیار گونه مو بوسید!
_خدافظی!
+خداحافظ
دختره دیوونه!
ترانه
خسته از خاب بیدار شدم رفتم پایین سر صبونه...
_صب بخیر همگی
مامان : صبح بخیر
سپهر: خوابالو بیا بشین یکم حرف بزنیم!
نشستم سر میز _ بفرمایید
مامان: خب ترانه دیگه کم کم نوبت توعه! امیرپارسا خیلی دوست داره!
_ مامان بحثش...
سپهر نذاشت ادامه بدم: ببین ترانه!
خیلی رسمی و جدی میخوان بیان خواستگاریت!
داد زدم _ چیییییییی؟!
سپهر: همین که شنیدی !
میان خواستگاری ابروی منونبر بزار منو پادینا بریم زیر یه سقف بعد هرکاری دوسداری بکن!
_ نمیخماش زوره مگه؟
سپهر: همه چی داره چی میخای!
_ من از یه دیووث بیشرف عوضی تمام عیار که دوسش ندارم هیچی نمیخام!
سپهر: هووف ترانه من تضمین میدم این ادم میشه درست میشه بد عاشقته!!
میان خواستگاری یه انگشتر میدن دستت فعلا همین!
_نمخام!
سپهر: باید بخای!
تعطیلاتم یه عقد کنون میگیرین!
هروقتم خواستین عروسی میکنین بقیه ش با خودتون
_یعنی چی اخه!؟
سپهر: دو روز بعد میان! نوش جونتون من برم سرکار!
صبونه که کوفتم شد رفتم اماده شدم برم سرخاک بابا!
چقد دلم تنگ شده بود...
بابایی جرا نیستی اخه!؟ چطور دلت اومد! پسرت میخواد زندگیمو فدای زندگی خودش کنه!...
یکی دوساعت گذشت کع گوشیم زنگ خورد! بهار بود!
_جانم بهار
بهار: به به ترانه خانوم! چخبرا
_بدبختی ! ت چخبر؟!
بهار: دو روز بعد خواستگاریمه!
اهی کشیدم _همچنین!
یهویی صدای اوووووه یه گله ادمو شنیدم!
_کجایی بهار!؟
بهار: پیش بروبچ!
واااااای بدبخت شدم!
صدای سامی اومد: جریان چیه اونوقت!
_هیچی ! پارسا میخواد بیاد خواستگاریم!
همشون هماهنگ: بیخود کررده!
خندیدم _ دیوونه ها!
ملیس: میخوای بریزیم تبریز رو سرشون؟ من نمیذارم کسی بگیرتت اونوق اون غذاهای خوشمزه رو کی بپزه برام؟
با بغض خندیدم _دختره ی شکمو
شماها چرا پارتی گرفتین بدون من!؟
بهار: نترس معشوقه تم نیومده!
حرفی نزدم! معشوقه! هه
_ خب کاری نداری؟
بهار: نه به کارات برس فعلا!
_ خدافظی!
قطع کردم و بلند شدم برم...
گوشیم زنگ خورد سامان بود
_جونم
سامی: جریان چیه!
_هیچی یه خواستگاریه دیگه!
سامی: ترانه! میخوای پاشم بیام اونجا!!؟
_شاید یه نامزدبازی فرمالیته بخاطرسپهر
سامی: انقد رابطه شون ضعیفه که معطل تو و پارسان!
_نمیدونم! اعصابم خورده
سامی: اگ قبول کنی ته ش معلوم نیستا ترانه!
ازکجاپعلوم بعدش نگفتن یه عقد فرمالیته! اونوقت توعم میری عقد میکنی!؟
_شاید...
#دورترین_نزدیک
بنظرتون چی میشه؟! یا دوسدارین چی پیش بیاد؟!😊
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پست_جدید #خاصترین #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #عاشقانه #عشق #تنهایی #تکست_ناب
من تو هوات مستم
رو شده دیگه دستم
همه ی شهر میدونن
رفتی توی وجودم
تازگیا حسودم
من اینجوری نبودم
تازه رسیدی اما
مثل جونم برام عزیزی
با یه اشاره آسون
منو به هم میریزی...
ماهور
وسایلشو برداشت که پیاده شه ، بی اختیار گونه مو بوسید!
_خدافظی!
+خداحافظ
دختره دیوونه!
ترانه
خسته از خاب بیدار شدم رفتم پایین سر صبونه...
_صب بخیر همگی
مامان : صبح بخیر
سپهر: خوابالو بیا بشین یکم حرف بزنیم!
نشستم سر میز _ بفرمایید
مامان: خب ترانه دیگه کم کم نوبت توعه! امیرپارسا خیلی دوست داره!
_ مامان بحثش...
سپهر نذاشت ادامه بدم: ببین ترانه!
خیلی رسمی و جدی میخوان بیان خواستگاریت!
داد زدم _ چیییییییی؟!
سپهر: همین که شنیدی !
میان خواستگاری ابروی منونبر بزار منو پادینا بریم زیر یه سقف بعد هرکاری دوسداری بکن!
_ نمیخماش زوره مگه؟
سپهر: همه چی داره چی میخای!
_ من از یه دیووث بیشرف عوضی تمام عیار که دوسش ندارم هیچی نمیخام!
سپهر: هووف ترانه من تضمین میدم این ادم میشه درست میشه بد عاشقته!!
میان خواستگاری یه انگشتر میدن دستت فعلا همین!
_نمخام!
سپهر: باید بخای!
تعطیلاتم یه عقد کنون میگیرین!
هروقتم خواستین عروسی میکنین بقیه ش با خودتون
_یعنی چی اخه!؟
سپهر: دو روز بعد میان! نوش جونتون من برم سرکار!
صبونه که کوفتم شد رفتم اماده شدم برم سرخاک بابا!
چقد دلم تنگ شده بود...
بابایی جرا نیستی اخه!؟ چطور دلت اومد! پسرت میخواد زندگیمو فدای زندگی خودش کنه!...
یکی دوساعت گذشت کع گوشیم زنگ خورد! بهار بود!
_جانم بهار
بهار: به به ترانه خانوم! چخبرا
_بدبختی ! ت چخبر؟!
بهار: دو روز بعد خواستگاریمه!
اهی کشیدم _همچنین!
یهویی صدای اوووووه یه گله ادمو شنیدم!
_کجایی بهار!؟
بهار: پیش بروبچ!
واااااای بدبخت شدم!
صدای سامی اومد: جریان چیه اونوقت!
_هیچی ! پارسا میخواد بیاد خواستگاریم!
همشون هماهنگ: بیخود کررده!
خندیدم _ دیوونه ها!
ملیس: میخوای بریزیم تبریز رو سرشون؟ من نمیذارم کسی بگیرتت اونوق اون غذاهای خوشمزه رو کی بپزه برام؟
با بغض خندیدم _دختره ی شکمو
شماها چرا پارتی گرفتین بدون من!؟
بهار: نترس معشوقه تم نیومده!
حرفی نزدم! معشوقه! هه
_ خب کاری نداری؟
بهار: نه به کارات برس فعلا!
_ خدافظی!
قطع کردم و بلند شدم برم...
گوشیم زنگ خورد سامان بود
_جونم
سامی: جریان چیه!
_هیچی یه خواستگاریه دیگه!
سامی: ترانه! میخوای پاشم بیام اونجا!!؟
_شاید یه نامزدبازی فرمالیته بخاطرسپهر
سامی: انقد رابطه شون ضعیفه که معطل تو و پارسان!
_نمیدونم! اعصابم خورده
سامی: اگ قبول کنی ته ش معلوم نیستا ترانه!
ازکجاپعلوم بعدش نگفتن یه عقد فرمالیته! اونوقت توعم میری عقد میکنی!؟
_شاید...
#دورترین_نزدیک
بنظرتون چی میشه؟! یا دوسدارین چی پیش بیاد؟!😊
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پست_جدید #خاصترین #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #عاشقانه #عشق #تنهایی #تکست_ناب
۷.۳k
۱۰ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.