بازی با عشق / play with love
#بازی_با_عشق / #play_with_love
#پارت_5✅️
*میرا ویو
داشتم گریه میکردم ک یهو بغلم کرد تعجب کردم
رئیس بزرگ ترین باند مافیا منو بغل کرد
چشامو بستم.
با اینک نمیدونستم چرا ولی منم بغلش کردم
تو بغلش حس خبی داشتم
ولی هنوزم ازش بدم میومد
از بغلش اومدم بیرون
میرا: برو...
بلند شد و دستشو کشید تو موهاش و از اتاق رف بیرون و درو بست
همونجا ک بودم دراز کشیدم و پاهامو بغل کردم و سرمو اوردم پایین و گریه کردم
*کوک ویو*
از اتاق اومدم بیرون
هنوز تو شوک بودم ک چرا اون کارو کردم
بدنم بوی اونو گرفته بود
ی بوی خاص و خبی بود
برگشتم و تهیونگ رو پشتم دیدم
ی لحظه ترسیدم
کوک: فاک... چرا عین جن میمونی تو
رنگش پریده بود
تهیونگ: کوک... جینا داره میاد
کوک: عامم.. میدونم ولی ت چرا این ریختی ای😐
تهیونگ: از دیشب تا حالا بالا اوردم
کوک: بابا من بیشتر از ت خردم اینجوری نشدم ت چرا...
یهو زنگ خونه رو زدن
کوک: خدمتکارااا. یکیتون بره درو وا کنهههه
سریع تهیونگو کشیدم و با خدم بردم تو یکی از اتاقا
کوک: خبره مرگت خدتو درست کن بعد بیا جلو جینا
تهیونگ: باش
رفت تو دستشویی اتاق و بالا اورد دوباره
کوک: آیش...
از اتاق اومدم بیرون و رفتم پیش جینا
کوک: جیناااا. خش اومدی😃
جینا: سلام کوک... ممنون🙂
کوک: فرانسه چطور بود؟ خش گذشت؟
جینا: برای معامله رفته بودم ک ظاهرا خوب پیش نرف
کوک: عه... اشکالی نداره الن بیخیال کار بشو
جینا ی برگه ازمایش بهم داد
وازش کردم
کوک: این چیه
جینا: ازمایش بارداری
خوندم دیدم مثبته
کوک: عاااا جینا خشحالم براتتتت.. ت حتما مامان خبی میشی
صدای سرفه های تهیونگ داشت میومد
مجبور شدم بلند تر حرف بزنم
کوک: حالا دخترههه یا پسرررر(با داد)
جینا: عام... نمیدونم هنو مشخص نشده...
کوک: اخیییی... هرچی باشه ب خدت میرهههه(با داد بیشتر😂)
جینا: کوک چته چرا داری داد میزنی😐
کوک: داددد؟(با داد 😂)
جینا: کوک ت ی چیزیت هس نه؟ 😐
صدای سرفه های ته قطع شد و منم مث ادم حرف زدم
کوک: من؟ ن باو 😂
جینا: تهیونگ کجاس؟
کوک: تهیونگ؟ نمیدونم😐
جینا: کوک مگ میشه ندونی😐
کوک: حقیقتا از دیشب ک خابیدم دیگ ندیدمش😐
عین سگ داشتم دروغ میگفتم🗿
جینا: کوک ی چیزی شده نه؟ 😐
کوک: بز بگردم دنبالش باید همینجا ها باشه😂
جینا: کوک مگ سگه ک گم شهههه
کوک: بابا گم نشده حتما همین گوشه موشه هاس
.
جینا: کوکککک😡
کوک: ارام بابااا
یهو صدای شکستن ی چیز بزرگ اومد جوری ک هردمون ترسیدیم و خشکمون زد.
جینا: ا.. اون صدا چی بود؟
کوک: عامم... لابد یکی از پیشخدمت ها.. ت.. تو اشپزخونه ی چی شکونده... میگم بشین ازت پذیرایی کنن منم برم تهیونگو بیارم.
جینا: عام... باش
نشست رو مبل
کوک: بچه ها از جینا پذیرایی کنین
پیشخدمت ها اومدن
منم رفتم سریع سمت جایی ک این صدا اومد
اول رفتم تو اتاق تهیونگ دیدم جلو اینه اس و داره موهاشو شونه میکنه.
تهیونگ: کوک میگم صدا چی بود؟
کوک: ت چیزی نشکوندی؟
تهیونگ: نه😐
کوک: شت...
سریع رفتم سمت اتاق میرا
دره اتاقش از داخل قفل شده بود
در زدم
کوک: میرا درو وا کن... با توام میگم درو واز کن
صداش نمیومد
نمیدونم چرا ولی ترسیدم
___________________________
#قمار #فیک #وانشات #سناریو #رمان #داستان #نیکا_شاکرمی #نیکا #مهسا_امینی #خدا #تهیونگ #فیلیکس #ا.ت #جونگ_کوک #جونگکوک #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره
#عشقانه #کمدی #خنده #غمگین
#پارت_5✅️
*میرا ویو
داشتم گریه میکردم ک یهو بغلم کرد تعجب کردم
رئیس بزرگ ترین باند مافیا منو بغل کرد
چشامو بستم.
با اینک نمیدونستم چرا ولی منم بغلش کردم
تو بغلش حس خبی داشتم
ولی هنوزم ازش بدم میومد
از بغلش اومدم بیرون
میرا: برو...
بلند شد و دستشو کشید تو موهاش و از اتاق رف بیرون و درو بست
همونجا ک بودم دراز کشیدم و پاهامو بغل کردم و سرمو اوردم پایین و گریه کردم
*کوک ویو*
از اتاق اومدم بیرون
هنوز تو شوک بودم ک چرا اون کارو کردم
بدنم بوی اونو گرفته بود
ی بوی خاص و خبی بود
برگشتم و تهیونگ رو پشتم دیدم
ی لحظه ترسیدم
کوک: فاک... چرا عین جن میمونی تو
رنگش پریده بود
تهیونگ: کوک... جینا داره میاد
کوک: عامم.. میدونم ولی ت چرا این ریختی ای😐
تهیونگ: از دیشب تا حالا بالا اوردم
کوک: بابا من بیشتر از ت خردم اینجوری نشدم ت چرا...
یهو زنگ خونه رو زدن
کوک: خدمتکارااا. یکیتون بره درو وا کنهههه
سریع تهیونگو کشیدم و با خدم بردم تو یکی از اتاقا
کوک: خبره مرگت خدتو درست کن بعد بیا جلو جینا
تهیونگ: باش
رفت تو دستشویی اتاق و بالا اورد دوباره
کوک: آیش...
از اتاق اومدم بیرون و رفتم پیش جینا
کوک: جیناااا. خش اومدی😃
جینا: سلام کوک... ممنون🙂
کوک: فرانسه چطور بود؟ خش گذشت؟
جینا: برای معامله رفته بودم ک ظاهرا خوب پیش نرف
کوک: عه... اشکالی نداره الن بیخیال کار بشو
جینا ی برگه ازمایش بهم داد
وازش کردم
کوک: این چیه
جینا: ازمایش بارداری
خوندم دیدم مثبته
کوک: عاااا جینا خشحالم براتتتت.. ت حتما مامان خبی میشی
صدای سرفه های تهیونگ داشت میومد
مجبور شدم بلند تر حرف بزنم
کوک: حالا دخترههه یا پسرررر(با داد)
جینا: عام... نمیدونم هنو مشخص نشده...
کوک: اخیییی... هرچی باشه ب خدت میرهههه(با داد بیشتر😂)
جینا: کوک چته چرا داری داد میزنی😐
کوک: داددد؟(با داد 😂)
جینا: کوک ت ی چیزیت هس نه؟ 😐
صدای سرفه های ته قطع شد و منم مث ادم حرف زدم
کوک: من؟ ن باو 😂
جینا: تهیونگ کجاس؟
کوک: تهیونگ؟ نمیدونم😐
جینا: کوک مگ میشه ندونی😐
کوک: حقیقتا از دیشب ک خابیدم دیگ ندیدمش😐
عین سگ داشتم دروغ میگفتم🗿
جینا: کوک ی چیزی شده نه؟ 😐
کوک: بز بگردم دنبالش باید همینجا ها باشه😂
جینا: کوک مگ سگه ک گم شهههه
کوک: بابا گم نشده حتما همین گوشه موشه هاس
.
جینا: کوکککک😡
کوک: ارام بابااا
یهو صدای شکستن ی چیز بزرگ اومد جوری ک هردمون ترسیدیم و خشکمون زد.
جینا: ا.. اون صدا چی بود؟
کوک: عامم... لابد یکی از پیشخدمت ها.. ت.. تو اشپزخونه ی چی شکونده... میگم بشین ازت پذیرایی کنن منم برم تهیونگو بیارم.
جینا: عام... باش
نشست رو مبل
کوک: بچه ها از جینا پذیرایی کنین
پیشخدمت ها اومدن
منم رفتم سریع سمت جایی ک این صدا اومد
اول رفتم تو اتاق تهیونگ دیدم جلو اینه اس و داره موهاشو شونه میکنه.
تهیونگ: کوک میگم صدا چی بود؟
کوک: ت چیزی نشکوندی؟
تهیونگ: نه😐
کوک: شت...
سریع رفتم سمت اتاق میرا
دره اتاقش از داخل قفل شده بود
در زدم
کوک: میرا درو وا کن... با توام میگم درو واز کن
صداش نمیومد
نمیدونم چرا ولی ترسیدم
___________________________
#قمار #فیک #وانشات #سناریو #رمان #داستان #نیکا_شاکرمی #نیکا #مهسا_امینی #خدا #تهیونگ #فیلیکس #ا.ت #جونگ_کوک #جونگکوک #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره
#عشقانه #کمدی #خنده #غمگین
۱۵.۷k
۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.