چرا این عذاب تموم نمیشه...
چرا این عذاب تموم نمیشه...
Part 6
ذهن آک هی:
اگه داداشش تو خونه راش نمیده و شبم نمیتونه بره خونه ی اون پسره پس....
آک هی: یون آرای! (نزدیک بود به جای یون آرای بنویسم آکاری 🖐🏻😅)
آک هی: از این به بعد کجا زندگی می کنی؟
آرای: نمی دونم
اک هی: پس بیا خونه ی من
آرای: نیازی نیست خو....
آک هی: نگو که فکر بد میکنی....هه من از اون جور پسرا نیستم (پوزخند)
آک هی: اگه برگردی خونه....داداشت تورو تحویل پسره میده .....و اگه برگردی خونه ی پسره پسره تا....
(میپره وسط حرفش)
آرای: باشه باشه قبوله
قبول کرد!!! فکر نمی کردم به این زودی قبول کنه
آک هی: پس....پاشو بریم ساعت ۱۲ شبه
پاشدم اونم پاشد راه افتادیم. عمارت زیاد از اینجا دور نبود برا همین تا اونجا رو پیاده رفتیم .
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
آک هی: رسیدیم
آرای: اینجاس؟!
آک هی: اوهوم....چیه مگه؟
Part 6
ذهن آک هی:
اگه داداشش تو خونه راش نمیده و شبم نمیتونه بره خونه ی اون پسره پس....
آک هی: یون آرای! (نزدیک بود به جای یون آرای بنویسم آکاری 🖐🏻😅)
آک هی: از این به بعد کجا زندگی می کنی؟
آرای: نمی دونم
اک هی: پس بیا خونه ی من
آرای: نیازی نیست خو....
آک هی: نگو که فکر بد میکنی....هه من از اون جور پسرا نیستم (پوزخند)
آک هی: اگه برگردی خونه....داداشت تورو تحویل پسره میده .....و اگه برگردی خونه ی پسره پسره تا....
(میپره وسط حرفش)
آرای: باشه باشه قبوله
قبول کرد!!! فکر نمی کردم به این زودی قبول کنه
آک هی: پس....پاشو بریم ساعت ۱۲ شبه
پاشدم اونم پاشد راه افتادیم. عمارت زیاد از اینجا دور نبود برا همین تا اونجا رو پیاده رفتیم .
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
آک هی: رسیدیم
آرای: اینجاس؟!
آک هی: اوهوم....چیه مگه؟
۳.۱k
۰۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.