خیلی دیر شد ولی پارت جدید

خیلی دیر شد ولی پارت جدید

☆من چیکار کردم ....هه..منم قراره مثل خانوادم اینحا بمیرم ...ولی نه من کم نمیارم ،من تلاش نکردم که انقدر خوار بمیرم *زیر لب

جانگ سو اومد جلو و با چشم بند جلوی دیدمو گرفت‌.
☆برای اینکار بهت حقوق میدن؟ امیدوارم همینکارو با زن و بچه هات انجام بدن .

جانگ سو: می‌دونی بخشی از شکنجه ات دست منه ؟ دلت میخواد از درد شلاق بمیری ؟

*با صدای قدم های یک نفر دیگه هیچ صدایی نیومد،صدای قدم هاشو تا جلوی خودم شنیدم الان دقیقا روبه روی من وایستاده .

مین:کار اشتباهی کردی بد گرل، آخرین باری که دیدمت خیلی کوچیک بودی اونموقع دلم برات میسوخت .
*دستشو پشت سرم برد و چشم بندمو در آورد و تو صورتم خم شد*

مین : اینکارت رو مببخشم ولی خب اگه تا آخر عمرت برده ی من باشی و برام کار کنی شاید همچین تصمیمی رو گرفتم .
☆چرا یه همچین فکری رو میکنی؟ (پوزخند)
فکر میکنی ازت میتر... .
*با سیلی از طرف اون حرفم نصفه موند *

مین : جوجه ی شجاعی هستی اما خب عاقبت تو هم مثل پدر و مادرت میشه .
☆ولم کن برم (بغض)
مین :تو که نمیترسیدی؟
مین:بیروننن
*داد بلندی کشید که همه رفتن بیرون من و اون تنها بودیم؛ دستشو روی بدنم حرکت اروم میداد.
مین :بهت نشون میدم گستاخی جلوی من چه عواقبی داره و بعد دستشو سمت .....


شاید فردا پارت بعد رو گذاشتم
دیدگاه ها (۲)

پارت جدید دستشو،سمت دکمه های لباسم برد و درشون آورد موهام رو...

فیک جدید رو ویراش کردم برید از اول بخونید و اینکه اینجوری تم...

پارت جدید ☆که در باز شد و یه بادیگارد هیکلی و قدبلند اومد دا...

پارت سوم ☆قربان...راست میگم باور کنین ...*خلاصه که با کمر بن...

قلب یخیپارت ۱۶این موقع شب پارت رو گذاشتم تا ببینم جغد های وی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط