A business marriage

"A business marriage"
"P¹³"
جونگکوک ویو
من هر موقع که یاد مادرم میوفتم خیلی ناراحت میشم اخه اون تو یه تصادف خیلی بد فوت کرد در واقع اون میخواست با دوستاش به جزیره ججو‌ بره ولی یهو...هر موقع که بهش فکر میکنم حالم بد میشه.

ویو بورام
از اتاق خارج شدم و رفتم بیرون که دیدم جونگکوک روی‌ یه تاب که توی حیاط عمارت بود نشسته و داره سیگار میکشه وقتی که صورتشو دیدم تعجب کردم اون داشت گریه میکرد باورم نمیشه...
(کوکی+بورام_)
_ جونگکوک داری گریه‌ میکنی؟
+ برای چی اومدی اینجا هق برو!
_ ‌برای‌‌ چی برم من فقط اومدم که دلداریت بدم مشکلی داره؟
+ اره داره برو هق
_ نمیخوام
نشستم روی تاب پیش جونگکوک سیگاری که داشت میکشید رو از بین لباش برداشتم و انداختمش اونور
_ برای چی داری سیگار میکشی؟!
+ چیکار می‌کنی به تو چه سیگار حالمو بهتر می‌کنه
_ ولی از این به بعد من می‌خوام حالتو خوب کنم هوم؟ (اصن جونززز😂✨)
تعجب کرد و بهم نگاه کرد چشاش پر اشک بود ولی خیلی اروم گریه میکرد...

لایک و کامنت یادتون نره...!
شرط های پارت بعد:
۱۵ لایک
۵ کامنت
اگه شرطا کامل شن پارت بعد رو میذارم...🥺💜
دیدگاه ها (۱۵)

"A business marriage""P¹⁴"بورام ویو سرشو گرفتم و گذاشتم رو ش...

"A business marriage""P¹⁵"/ چرا فعلا بمونین بعدا برین _ نه پ...

"A business marriage""P¹²"+ جونگکوک رو به بورام: بذار من بگم...

"A business marriage""P¹¹"رفتیم تو که یهو یکی اومد جلومون خد...

Love and hate { عـشـق و نـفـرت }" part 15 " ویو ا.ت : تا اوم...

پارت 10 بادیگارد رفت بیرون و جعبه رو باز کردم دیدم یه لباس خ...

زندگی نامعلوم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط