A business marriage

"A business marriage"
"P¹⁴"
بورام ویو
سرشو گرفتم و گذاشتم رو شونم و موهاشو نوازش کردم...
ولی هیچ مقاومتی نکرد و همینطور به گریه کردن های آرومش ادامه داد.
(جونگکوک ویو)
از وقتی سرمو گذاشتم رو شونم یه آرامش عجیبی دارم که دوست دارم هیچوقت
از بین نره... چرا قلبم داره انقد تند میزنه ودف...

(چند دقیقه بعد)
سرشو از رو شونم برداشت...
_ الان حالت بهتره؟!
+ اهوم ممنونم اگه تو نبودی کسی‌ نمیتونست حالمو خوب کنه. جبران میکنم
_ خواهش میکنم لازم نیست جبران کنی کاری نکردم که (با لبخند)
+ (لبخند)
_ بیا بریم تو ها؟
+ باش دیگه لازم نیست با بریم تو و با پدرم‌ حرف بزنیم فقط بریم و خدافظی کنیم.
_ باشه کوکی
جونگکوک داشت می‌خندید چون اسمشو‌ خیلی کیوت گفتم.😂🥺✨
_ چرا داری میخندی؟
+ چون خیلی کیوت گفتی کوکی هه هه😂
_ (لبخند) حالا هر چی!
+ از این بعد بهم بگو کوکی بامزه تره😂
_ باشه حالا بریم تو؟؟
+ اها باشه بریم
رفتیم تو بالای جونگکوک رو دیدیم توی آشپزخونه بود و داشت آب می‌خورد.
+ پدر ما دیگه داریم میریم یه کاری داریم که باید انجام بدیم...

لایک و کامنت یادتون نره...!
شرط های پارت بعد:
۱۵ لایک
۵ کامنت
اگه شرطا کامل شن پارت بعد رو میذارم...🥺💜
دیدگاه ها (۱۶)

"A business marriage""P¹⁵"/ چرا فعلا بمونین بعدا برین _ نه پ...

"A business marriage""P¹⁷_ یااا چ..چ.. چیکار میکنیی؟😳+ (پوزخ...

"A business marriage""P¹³"جونگکوک ویومن هر موقع که یاد مادرم...

"A business marriage""P¹²"+ جونگکوک رو به بورام: بذار من بگم...

من عاشق شدمپارت(7)☆☆☆☆☆☆☆☆پسر:پیاده شو(در ماشین رو برای هه س...

(ریاکشن اعضا و قتی جیمین ساعت ۴ صبح بیدار میشه و...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط